یادداشت
۱۴۰۱/۰۴/۱۴          هر چه داریم، از قلم داریم!

نوشتن شبیه جان کندن است مثل شعر گفتن. درست مثل حافظ که هفتصد سال آزگار است گاه و بیگاه دور آتشی که او برافروخته است جمع می شویم و خودمان را گرم می کنیم. در طول تاریخ، نوشتن کار ساده ای نبوده است ؛ لااقل برای ما نبوده است. برای ما که مردمی پر گو بوده ایم. راز پرگویی ما البته در ترس ماست. بس که استبداد زده ایم. سده های بسیار ما را به هزار اسم و رسم ترسانده اند. هجوم های مختلف بر ما شده است است و نوید و وعده های زیاد از این و آن شنیده ایم. طوری که نفهمیده ایم کدام راست و  کدام دروغ بوده است. شاید برای همین، فرصت تامل و نوشتن نداشته ایم. حتی از نخبگان ما نیز کتاب و دست خط زیادی بر جای نمانده است. نوشتن نه فقط فرصت، که جرات هم می خواهد . آخر ، حرف باد هواست و دیوار حاشا بلند.اما نوشتن، در بند کردن فکر است و ماندگار. ما به اندازه کافی با هم حرف زده ایم. بر سر هم داد زده ایم. دیدیم که چندان راهی به جا نبردیم و حاصل آن جز سوء تفاهم و قضاوت بد و تصمیم اشتباه نبود.

دیگر وقت آن رسیده تا دم فرو بندیم و بنویسیم. نوشتن، سبب جمعیت خاطر می شود، وحدت شخصیت می آورد، دور اندیشی و احتیاط با خود دارد و در نهایت روابط انسانی سالم را سبب می شود که خیلی به آن محتاجیم. خاصه در این زمانه  که بی انصافی ، بی  اخلاقی ، بی آبی، بی کاری، بی پولی و اصلاً بی همه چیزی ، مثل خوره به جانمان افتاده است.  با این همه در ناامیدی بسی امید است است و باز هم می شود زندگی کرد و زندگی را زیبا دید اگر بعضی ها به نام ؛ میهن، به نام دین، به نام نژاد، به نام عدالت، به نام حقوق بشر، به نام اصلاح طلبی، به نام اصول گرایی، به نام امنیت، به نام آزادی و به نام هزار زهرمار دیگر به کام خلق الله تلخش نمی کردند. بعید نیست که بیشتر مردم به بهشت بروند جز آنها که دنیا را برای خودشان بهشت و برای دیگران جهنم کردند.

دعا کنیم تا فرهنگ مکتوب در این آبادی جاری و ساری شود و دست هر کودک شهر، کتابی  باشد. تا اهل قلم آرام باشند. تا کتاب به سبد خرید خانواده برگردد. این آرزو محال نیست اگر هم هر دستگاه فرهنگی وابسته حمایت کند و هم نگذاریم فضای مجازی بیش از این دخالت کند و ته مانده سواد املا و انشا کاربران را بر باد دهد. اکنون که باد وب ساحتش را در نوردیده است، مردم دیگر نمی توانند و نمی خواهند قلم به دست بگیرند. کیبوردها ، اختیارشان را در دست گرفته اند و چیزی نمانده تا قلم به عنوان یکی از میراث های گذشته، ثبت ملی و جهانی بشود.

غلط نویسی و بدتر از آن فراموشی فارسی و پنگلیش نویسی نیز، قدم قلم را قلم کرده اند. روزگاری هنر خوشنویسی یکی از والاترین هنرهای بصری و از اصیل‌ترین هنرهای ایران زمین به شمار می‌رفت و ذوق نوشتن با قلم ریز و خطاطی با قلم درشت یکی از دل مشغولی ‌های اهل دل بود. آن روزها دیوان شاعران را با حسی آمیخته از صفای دل و به خط خوش بر روی کاغذ می‌نوشتند. امروزه رایانه با نرم‌افزارها و فونت‌های جدید کار را بسیار آسان کرده است که نه آن تمرین و ممارست را می‌خواهد و نه هزینه چندانی دارد. اما این دیگر یک اثر انسانی نیست بلکه یک اثر ماشینی است که حسی پشت آن نیست و هیچ‌گاه نمی‌توانیم حس معنوی یک اثر خوشنویسی که خطاط با وضو و حال پر احساس خود نوشته است را در خطی که با صفحه کیبورد و فونت نستعلیق رایانه نقش بسته است جست و جو کنیم.

رایانه ها به آموزش و پرورش مدارس هم آسیب جدی زده اند. بچه ها بس که با کامپیوتر و گوشی های همراه خود کار کرده اند، هم غلط می نویسند و هم بدخط. این موضوع را وقتی می فهمیم که دستخط زمان کودکی پدر‌ها و مادرها را با خط بچه‌ها یشان مقایسه می‌کنیم.همه و خاصه فرهنگیان، هر چه دارند از قلم دارند و لذا باید حرمت و هیبتش را نگه دارند.

قلم‌، گاهی شایسته‌ی سوگند الهی و کوبنده‌‌ی جهل و تباهی است و لرزه بر اندام ستمگران می اندازد.. قلم ها، اندیشه ها را می پرورند و اندیشه ها از ارتش ها قوی ترند.به طوری که هر وقت پایه‌ی تخت پادشاه ستمگری می‌لرزد، با تمام وجود حس می‌کند که نویسنده‌ی آزاده ای، دست به قلم برده است! برای مثال؛ دیکتاتوری چون ناپلئون، از چهار روزنامه‌ای که با او مخالف بودند، بیشتر از یک سپاه خونخوار و هزاران سرباز زبده می هراسید. قلم گاهی ،نه در خدمت انسانیت که در برابر او می نشیند و می نویسد.قلمی که بیشتر لایق شکستن است.قلمی که رنگ و بوی زر و زور و تزویر را گرفته است. این زمان است که قلم، به یغما رفته است و به جای پارویی در دست مردم، به چماقی در دست سیاستمداران تبدیل شده است :

«چون قلم در دست غداری بود/ لاجرم منصور بر داری بود»

اگرچه ما با قلم قد کشیدیم اما این روز ها عجیب جای او بین ما خالیست. روی میز کار تایپیست های اداری، به ندرت می توان یک قلم پیدا کرد.در جیب معلمان و اساتیدی که لپ تاپ یا گوشی همراه پیشرفته ای دارند، قلمی یافت نمی شود. قلم دارد به تاریخ می پیوندد و از همین ابتدا روزی را به یادش در تقویم ها پیش بینی نموده اند.حتی در کتابهای درسی که داعیه دار حراست از قلم با آموزش خط نستعلیق هستند، خط خشک کامپیوتری آموش داده می شود که روح و احساس لازم را برای انتقال هنرخوشنویسی به دانش آموزان در خود ندارد.

همه و خاصه فرهنگیان، هر چه دارند از قلم دارند و لذا باید حرمت و هیبتش را نگه دارند. در تجمعات اعتراضی از قلم نباید استفاده ابزاری کرد. اگر نمی نویسیم، شایسته نیست آن را بالای سر ببریم و در سایه اش پناه بگیریم.راز پرگویی ما البته در ترس ماست. بس که استبداد زده ایم.

جای قلم تنها بین دو انگشت دست راست و برای نشانه رفتن سمت هر چه جهل و نادانی است. اما با این حال، نوشته خوب ، لازم تر از خوب نوشتن است. خردورزی و خلاقیت و کنجکاوی در نوشته ها، نیاز امروز ماست. ما به اندازه کافی در تاریخ شاعرانگی و فرزانگی پیش کرده ایم. چندان  که جا را بر عقل و خرد تنگ کرده است و همین اسباب دیر توسعه یافتگی ما شده است. مثلاً در دیوان حضرت حافظ که می گوید : « کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب/ تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند» فراوانی کلمه عشق ۱۸۰ بار اما فراوانی کلمه عقل 44 بار است و چنین است که روح جمعی ما آشفته و سرگردان است. ذهنیتی مشوش و هویتی مشوش تر داریم. دل در کمند قدسی و پا در رکاب عرفی داریم. در این فضا، خلق تفکر تنگ شده است.

ما بزرگ شدیم  و این دلهره هم با ما رشد کرد که؛ بدون عشق، زود پیر و بدون عقل، دیر بزرگ می‌شویم و ...

نقطه، سرخط!

علی افشار

انتهای پیام/





ارسال نظرات






 
برای دسترسی به آرشیو بخش یادداشت اینجا کلیک کنید
 
درباره ما تماس با ما
طراحی و اجرا