ما عينيتي به مفهوم ساختار نداريم بلکه مجموعهاي از اجزا نظير نهادها، سازمانها، مؤسسات، روابط و قواعد درون اينهاست که يک کليت يعني ساختار را به ذهن متبادر ميکند.
يک ساختارگرا پيشفرضهايي دارد؛ مثلاً معتقد است بر مجموعهاي که به آن عنوان ساختار ميدهد قواعدي حاکم است. اين ساختار ماهيت خاص خودش را دارد. ساختارها به سرعت از يکديگر تفکيک ميشوند، بهخصوص ساختارهاي سياسي.
ساختارها متصلبند يعني سخت تغييرپذيرند و در مقابل تغيير مقاومت ميکنند. مخصوصا در مقابل تغيير خودشان، براي تحليل ساختارها ما نياز به يک تحليل کلان داريم تا تحليل اجزاي يک مجموعه.
آلتوسر ميگويد هر ساختار سه جزء دارد: فرهنگي يا ايدئولوژيک، ساختار سياسي و ساختار اقتصادي. ظاهرا در وضعيت کنوني، در قانون اساسي هر سه جزء اينها را ميبينيم. در رويهها نيز به صورتي اين را ميبينيم. اما انگار ساختار فرهنگي يا انديشه پشتيبان، هم يک جايگاه متفاوت از اين دو دارد. کما اينکه در طول اين چهل سال هم دائم دچار تغيير و دگرگوني شده. تفسير از اصل 44 يکي از مصاديق نقش انديشه پشتيبان در ساختار است. اين درواقع محصول نوعي تغيير انديشه پشتيبان بوده. يا مثلا در تبيين و توضيح و تفسير مستضعف در قرآن هم شاهد اين چرخش هستيم. بنابراين ميتوان مؤلفه سوم ساختار را انديشه پشتيبان يا ايدئولوژي قرار داد.
در اين بحثِ ما انگار پيشفرضي وجود دارد: «ساختار موجود دچار بحران است». پس از اعتراضات آبان هم مکرر گفته ميشود، مشکل بحران ساختاري است. راهحلها هم معطوف به اين پيشفرض است يعني اينکه راهحل بحران ساختار، اصلاح ساختار است. مثلاً در حوزه اقتصاد يا در حوزه کل ساختار موجود گفته ميشود اقتصاد دچار بحران ساختاري است.
گفته شده بحران ساختار وضعيتي است که در آن سازوکارهاي پيشبيني شده در ساختار از حل مشکلات و مسائل ناتوانند. بهعبارتديگر، امکان برونرفت از بحران بدون اصلاح ساختار و در نظر گرفتن سازوکارها و مناسبات جديد وجود ندارد. بهعبارتديگر ساختار دچار مسائلي است که اينها از راهها و رويههاي معمولي که درون ساختار تعبيه شده قابل حل نيست.
سعید مدنی
انتهای پیام/
|