گزارش و گفتگو
۱۳۹۴/۰۸/۰۹          دوران نوجواني يعني زندگي بر مدار احساسات

دوران نوجواني (يعني سنين بين 12 تا 18 سالگي) زمان اصلي شكل‌گيري شخصيت فرد است. حالا بايد ديد بيشتر وقت و انرژي نوجوانان امروزي مصروف چه كارهايي مي‌شود؟ در اين سنين كمتر پدر و مادر موفق مي‌شوند به جاي نوجوان تصميم‌گيري كنند كه براي مثال او به كجا برود يا با چه كساني همنشين باشد در حالي كه درباره همه كودكان تشخيص اين مساله با والدين است. حتي اگر والديني بخواهند فرزندان خود را در بيشترين و بالاترين حد ممكن هم كنترل كنند، كنترل نوجوان در عمل كار سختي است.

اين موضوع باعث مي‌شود نوجوانان بيشتر زمان خود را به فعاليت‌هايي اختصاص دهند كه از نظر خودشان خوب و مطلوب است. فعاليت‌هايي كه شايد چندان هم براي آنها مفيد نباشد. در این مواقع، معمولا نوجوان با ناراحتي و گريه روي تخت مي‌افتد و به روبه‌رويش خيره مي‌شود. با خود فكر مي‌كند چرا نمي‌تواند بدون دخالت پدر و مادرش با دوستانش ارتباط داشته باشد و با آنها بيرون برود؟ قرار بود همه دوستانش در كافه دور هم جمع شوند، اما مادرش اجازه نمي‌دهد او هم با آنها همراه شود، چون قرار است تا آخر شب بيرون باشند. گريه‌هاي پنهاني و حسرت خوردن‌هايش تمامي ندارد.

ساعت‌هاي متمادي بي‌علت در خودش فرو مي‌رود و فقط رويابافي مي‌كند. اين رويا‌ها هميشه هم شيرين نيستند و خيلي وقت‌ها به پرسش‌هاي بي‌پاسخی ختم مي‌شود.

 در نوجواني مجاز جاي واقعيت را مي‌گيرد

مشاور يكي از دبيرستان‌هاي پسرانه درباره اقتضائات سنين نوجواني مي‌گويد: مهم‌ترين اصل در تربيت، تاثير طولاني‌مدت و دائمي يك يا چند فرد بر انسان است.

رضا راهپيما مي‌افزايد: در كودكي و به‌ويژه نوجواني افراد دنيا را به گونه‌اي كه يك بزرگسال يا حتي جوان مي‌بيند، نمي‌بينند و گاهي اوقات از زمين تا آسمان بين نگاه و طرز تلقي افراد در سنين مختلف، تفاوت وجود دارد.

او ادامه مي‌دهد: نگاه فرد به زندگي و محيط پيرامون خود در سنين تا قبل از 18 سالگي بسيار آرماني است. تا جايي كه فرد همه‌چيزهاي غيرواقعي را واقعي ديده و مجاز جاي واقعيت را مي‌گيرد.

اين مشاور و روانشناس مي‌گويد: همه كودكان و نوجوانان دنبال قهرمان‌ها و شخصيت‌هايی در اطراف خود هستند تا با يادگيري يا حتي الگوگیری از آنها رفتارهايشان را شكل بدهند و اگر اين الگو را در دنياي واقعي و اطراف خود پيدا نكنند در ميان افرادي كه به آنها دسترسي ندارند مانند سلبريتي‌ها و افراد معروف سعي مي‌كنند آن فرد را بيابند.

راهپيما با اشاره به اينكه قهرمان‌سازي و الگو‌پذيري اقتضاي اصلي دوران نوجواني است، مي‌گويد: در درجه اول هيچ نوجوان يا كودك سالم و نرمالي نيست كه خودآگاه يا ناخودآگاه دنبال اين الگوپذيري و قهرمان‌سازي نباشد و در درجه دوم اينكه نوجوان چه فردي را به عنوان الگو براي خود انتخاب كند، مهم‌ترين مساله در رابطه با رشد و شخصيت اوست.

 به گفته اين روانشناس كيفيت زندگي آينده فرد اعم از اينكه چه شغلي را انتخاب كند، بر اطرافيان خود چه اثري بگذارد، چگونه ازدواج كند و همه مسائل مربوط به آينده، در اين الگو‌پذيري ريشه دارد و اينكه نوجوان چه كسي را به عنوان قهرمان زندگي خود برمي‌گزيند.

 رویاهای ناممكن نوجواني

تمام اتاق و در و ديوار آن پر از پوستر بازيگران معروف است. ساعت‌هاي طولاني به آن عكس‌ها خيره مي‌شود و در رويايش خودش را كنار آن فرد مي‌بيند. تمام فيلم‌هاي آن بازيگر و هر عكس يا مصاحبه‌اي را كه از او بوده بارها و بارها ديده و تمام آنها را حفظ است. اين روياها را حتي در عالم واقعيت هم دنبال مي‌كند و با پيدا كردن آن بازيگر به هر بدبختي كه بوده سعي كرده با او ارتباط برقرار كند و هرچند هربار با برخورد سرد و بد او مواجه شده است، اما باز هم با علاقه و جديت از اين علاقه يك طرفه و بي‌سرانجام دست نكشيده و نااميد نشده است.

 لزوم شكل‌گيري شخصيت در سن نوجواني

يك روانشناس درباره كيفيت احساسات و عواطف در سنين نوجواني مي‌گويد: احساسات در سنين نوجواني بي‌حد و مرز و افسار گسيخته است.

 مهدي حاجي‌اسماعيلي ادامه مي‌دهد: فرد نوجوان خيلي زود علاقه‌مند مي‌شود و اين علاقه نيز خيلي زود ريشه‌دار شده و تبديل به يك رابطه عميق مي‌شود.

 اين روانشناس با بيان اينكه ايجاد علاقه به ويژه به جنس مخالف در اين سنين اصلا اتفاق مثبتي نيست، مي‌افزايد: علايق و ارتباطات فرد تا قبل از 18 سالگي مبناي منطقي ندارد و بر اساس عقل و تشخيص واقعي نيست، بنابراين احتمال اينكه فرد بعدا از اين امر پشيمان شده و اين علاقه به سردي گراييده و حتي به نفرت تبديل شود زياد است.

حاجي‌اسماعيل ادامه مي‌دهد: در سنين نوجواني فرد به نخستين يقين و انضباطي كه مي‌بيند چنگ مي‌زند و برايش مهم نيست كه اين وابستگي چه عواقبي برايش داشته و حتي به ضررش باشد. سردرگمي ناشي از جست‌وجوي هويت و بيرون كشيدن خود واقعي از ميان فاكتورها و گزاره‌هاي مختلف اين دنيا باعث مي‌شود هر انساني كه حتي بتواند براي چندين ساعت نوجوان را سرگرم كرده و در او احساس مثبت و شادي‌بخش ايجاد كند، به آساني موفق شود رابطه عميق و قلبي با او برقرار كند، بي‌آنكه نوجوان بتواند ساير مشكلات موجود در رابطه را به درستي تشخيص داده يا بدي‌هاي طرف مقابل را ببيند.

به اعتقاد اين روانشناس اگر فرد در سنين نوجواني موفق شود شخصيت واقعي خود را از بين بي‌شمار گزاره تشخيص داده و به آن برسد، اين اتفاق تا آخر زندگي فرد از او انساني هدفمند و سالم مي‌سازد، در حالي كه درباره افرادي كه اين اتفاق در سنين نوجواني برايشان نمي‌افتد، گاه تا پايان عمر فرد درگير يافتن هويت و ايجاد يك شخصيت ثابت از خود و معرفي آن به جامعه باقي مي‌ماند و نمي‌تواند در اين كار توفيقي كسب كند.

 دروغ با چاشني دوست داشتن و نگراني

مادر، وقتي پسر 15 ساله‌اش از مدرسه به خانه بر‌مي‌گردد متوجه يك گردنبد جديد بر گردن او مي‌شود. مادر با ديدن اين صحنه اضطرابي عميق مي‌گيرد و نمي‌داند چطور بايد به پسري كه هر روز بر سر مدل مو و بيرون رفتن با دوستانش با او درگير است و در اين كار توفيق چنداني هم ندارد اين قضيه را بگويد تا بي‌تنش و درگيري مانع انداختن آن گردنبند شود. در نهايت تصميم مي‌گيرد وقتي پسرش به حمام رفته آن گردنبند را بردارد و مخفي كند تا وقتي پسر سراغ آن را گرفت تصور كند گم شده است. سرانجام گردنبند را برداشته و مخفي مي‌كند و به پسرش دروغ مي‌گويد چون بچه‌اش را دوست دارد و نگران اوست.

 لزوم كنترل و رها نكردن نوجوان

حاجي‌اسماعيل درباره نحوه برخورد والدين با فرزندان در سنين نوجواني مي‌افزايد: نحوه برقراري ارتباط پدر و مادر با فرزند حساسيت و پيچيدگي زيادي دارد كه شايد فقط پدر و مادرهاي آگاه و تحصيلكرده، آن هم نه همه آنها، اين پيچيدگي را بدانند و بلد باشند و بتوانند بدون اينكه جوان متوجه شود او را زيرنظر داشته و كنترل كنند.

اين روانشناس درباره لزوم و نحوه كنترل نوجوان مي‌افزايد: اين كنترل بايد خيلي مخفيانه باشد، زيرا اگر پدر و مادر فرزند نوجوان خود را محدود کنند و با بايد و نبايد جلو او را بگيرند بايد مطمئن باشند اين نبايدها براي نوجوان به يك تابو تبديل مي‌شود و اين باعث مي‌شود ميل امتحان كردن آن تابو حتي براي يك بار هم كه شده در آن زمان يا در آينده در نوجوان ايجاد شود.

حاجي‌اسماعيل با اشاره به لزوم كنترل و رها نكردن نوجوان از سوي خانواده مي‌گويد: برخي افراد تصور مي‌كنند بايد فرزندشان را، وقتي از آب و گل درمي‌آيد رها كنند و اجازه دهند او خودش تجربيات مختلف را كسب كند در حالي كه برخي ديگر فكر مي‌كنند فرزندانشان مايملك شخصي آنها هستند و بايد همان‌طور كه از يك شي نگهداري مي‌كنند هميشه مواظب آنها باشند، در حالي كه هر دوي اين تصورات اشتباه است.

او عنوان مي‌كند: در درجه اول والدين بايد بدانند رها كردن نوجوان يعني تنها گذاشتن او در جدال با مخمصه‌هاي خطرناك و مهيب زندگي كه احتمال اينكه او سالم و موفق از آن بيرون بيايد كم است و از سوي ديگر بايد بدانند فرزندانشان متعلق به آنها نيستند و بايد به استقلال و آزادي‌شان رسميت داده و فرصت تجربه‌اندوزي را از آنها نگيرند .

انتهاي پيام/





ارسال نظرات






 
برای دسترسی به آرشیو بخش گفتگو و گزارش اینجا کلیک کنید
 
درباره ما تماس با ما
طراحی و اجرا