گزارش و گفتگو
۱۳۹۷/۰۱/۲۶          طلاق عاطفي؛ زندگي خاموش

گفتگو از: لعیا نورانی زنوز

دیگر شادی، غم و اضطراب هایی که به هر دلیلی دچارش می شوند برای یکدیگر اهمیتی ندارد، سال هاست که به اجبار در يك خانه مشترك، زير يك سقف مشترك، اما دور از هم و بدون هم زندگی می کنند، در بیگانگی دنیای یکدیگر گم شده اند و پایبندی آن‌ها به تعهدات متقابل زناشویی به‌تدریج رو به‌ زوال می‌رود.

انگار نه چشم هایشان می بیند و نه گوش هایشان می شنود، همچون سایه‌هایی در زندگی یکدیگر سرک می‌کشند بدون اینکه کلمه‌ای که گویای یک همدلی ساده باشد را به زبان ‌آورند.

امروزه خانواده ها با مشکلات ویژه درون خانوادگی از قبیل تعارض و ناسازگاری بین زوجین، بین والدین و فرزندان، طلاق، فرار فرزندان از خانه و ... مواجه است، اما آنچه در این نوشتار مطمح نظر است، "طلاق عاطفی" یا "طلاق خاموش" است. شاید طلاق عاطفی نمود عینی نداشته باشد و در جایی به ثبت نرسیده باشد اما مهم ترين و شاید خطرناکترین نوع طلاق را شامل می شود.

حال سوال این است که طلاق عاطفی چگونه شکل می گیرد، عوامل اساسی و ریشه های موثر بر پدیده‌ی طلاق عاطفی، نشانه های طلاق عاطفی و راهکارهای مفید در جلوگیری از ایجاد آن چیست؟ گفت‌وگویی که در ادامه می‌خوانید مشروح مصاحبه نای قلم با یک کارشناس ارشد روانشناس بالینی است.

فریبا طالبی زنوزی، کارشناس ارشد روانشناس بالینی، مدرس و سخنران، مشاور بهبود فردی ازدواج و خانواده و نویسنده دو جلد کتاب به نام "جرعه جرعه آرامش" و "اقامت در سرزمین اکنون" است.

او در این گفت‌وگو برای ویژگی‌های فردی زوجین سهم بیشتری قائل شد و در ادامه به راهکارهای جلوگیری از بروز این معضل در روابط زوجین اشاره کرد. شرح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

برای شروع لطفاً درخصوص ماهیت طلاق عاطفی توضیح دهید، طلاق به معنی پایان قانونی ازدواج و جدا شدن همسران از یکدیگر است. طلاق معمولا وقتی‌ اتفاق می افتد که استحکام رابطه زناشویی از بین می رود اما طلاق عاطفی چیست؟

زن و شوهری را در نظر بگیرید که در ابتدای ازدواجشان زندگی پرنشاط و شادی دارند و محفل خانه شان گرم است تا اینکه تعارضاتی در زندگیشان پیدا می شود، اوایل با تکیه بر عشقی که به یکدیگر دارند مسائل را از سر می گذرانند و یا حتی ناچار می شوند از دخالت اطرافیان کمک بگیرند تا آرامش را به زندگی برگردانند ولی رفته رفته که سن ازدواج بالاتر می رود، از آنجایی که ریشه های تعارضات حل نشده باقی مانده سبب می شود کم کم فضای بین زوجین به سردی گرایش پیدا کند به طوری که زن و شوهر فقط جسمشان زیر یک سقف هست و تقریبا رابطه ای با یکدیگر ندارند، به این حالت طلاق عاطفی می گویند که متاسفانه تعدادشان هم کم نیست.

فرمودید تعدادشان کم نیست، به‌طور تقریبی چند‌درصد از زوج‌ها گرفتار این مشكل هستند؟

از آمار طلاق عاطفی به دلیل اینکه تحقیقی انجام نشده است اطلاع دقیقی نداریم و البته امکان این تحقیق هم فراهم نیست ولی می توان از آمار طلاق های به وقوع پیوسته به تعداد حدودیِ طلاق عاطفی در جامعه نیز پی برد.

در سال ۱۳۹۶ تعداد ۱۷۵ هزار مورد طلاق به ثبت رسیده است که ما با دو یا سه برابر کردن این رقم می توانیم به آمار تقریبی طلاق عاطفی برسیم.

علل عمده شكل‌گیری این نوع طلاق را در چه می‌دانید؟

طلاق عاطفی به مثابه دریچه ای است برای ورود به روند جدایی کامل یا طلاق از طرف زوجین و در واقع پیش زمینه طلاق رسمی است. ممکن است طلاق عاطفی گزینه ای باشد که زوجین برای پرهیز از طلاق رسمی به دلایل گوناگون مثل وجود فرزندان انتخاب می کنند یا ممکن است زوجین در اثر پایین بودن مهارت هایشان و یا تبعیت از الگوهای پیشین مثل پدر و مادر و یا نداشتن استقلال کافی شخصیتی دچار این عارضه می شوند. آنچه که مسلم است یک عامل مشخص وجود ندارد که ما به عنوان عامل اصلی معرفی کنیم.

تاثیراتی که فرد از تربیت اولیه خانواده می گیرد، میزان استقلال و تمایزیافتگی فرد و ویژگی های شخصیتی و در پاره ای از موارد اختلالات شخصیتی یکی از طرفین ازدواج می تواند در بروز طلاق عاطفی موثر باشد.

طرحواره های ناسازگار اولیه در پایه ریزی یک زندگی متعادل و سالم اختلال ایجاد می کنند که نیاز به مطالعه و حتی مشاوره برای شناسایی و درمان ضروری می باشد.

علائم و نشانه های طلاق عاطفی را به‌طور کلی بیان کنید.

یکی از نشانه های مهم، بی تفاوتی زن و شوهر نسبت به هم هست، در طلاق عاطفی عمیق این حالت پیش می آید که طرفین از مجاب کردن همدیگر و تنش مداوم خسته می شوند و مسیر بی تفاوتی را پیش می گیرند انگار که از ابتدا هیچ کشش و علاقه ای به همدیگر نداشته اند.

مورد بعدی وقت گذرانی بیش از حد با دوستان یا اقوام است که می تواند به نوعی فرار از همسر و زندگی مشترک باشد.

همچنین از دیگر نشانه ها تعیین ناگفته و نانوشته قلمرو در خانه یعنی زوجین در منزل، مکان خواب، مکان غذا خوردن و در روابطشان تفکیک و جدایی را لحاظ کرده اند.

دیگر اینکه اولویت دادن به هر شخصی در زندگی غیر از همسر که این اشخاص می تواند فرزند یا پدر و مادر فرد باشند که زن یا شوهر برای فرار از شریک زندگیش آنها را بهانه می کند.

بی ارزش و بی اهمیت شدن سلایق، علایق، اعتقادات و دیدگاه های یک یا هر دو زوجین که در این حالت طرفین برای دیدگاه های شخصی هم اهمیتی قائل نمی شوند و یا نادیده می گیرند. عدم اعتماد کافی  که از افشای راز همسر ناشی شده باشد باعث می شود زن و شوهر اسرار فراوانی را از هم پنهان و تنهایی عمیقی را به همین سبب تجربه کنند و یا این عدم اعتماد ممکن است با لغزش ها و خیانت های احتمالی هم مرتبط باشد. معمولا زندگی چنین زوجینی از هیجان و شور و نشاط کافی برخوردار نیست و در چنین خانه ای سکوتی سنگین حاکم است.

به هر حال جامعه از تک تک افراد تشکیل می شود، بفرمایید طلاق عاطفی برای جامعه چه پیامدهایی دارد؟

اثرات طلاق عاطفی را در جامعه از زوایای مختلفی می شود مورد بررسی قرار داد. بارزترین رد پایی که از طلاق عاطفی دیده می شود خیانت های زناشویی در محدوده زندگی زناشویی است، درخواست های فرد پاسخ داده نمی شود، نیازهایش ارضا نمی شود و او به سمت دوستی ها و معاشرت های خارج از چهارچوب روی می آورد و از زاویه دیگر فرزندان خانواده هایی هستند که در محیط گرم و صمیمی پرورش نمی یابند و دچار مسائلی می شوند. رخوت، کسالت، احساس ناامیدی و افسردگی ناشی از طلاق عاطفی در شاغلین بر عملکرد سازمانی افراد و رفتارهایشان تاثیر منفی دارد.

بدیهی است وقتی صحبت از طلاق می شود آنچه در ذهن تداعی می شود آینده فرزندان است؟ بفرمایید طلاق عاطفی چه تاثیرات مخربی روی فرزندان دارد؟

همان طور که الگوی رفتاری والدین بر روی زوجین تاثیر گذاشته قطعا همین زن و شوهرِ درگیرِ طلاق عاطفی هم ممکن است اثرات نامطلوبی بر فرزندان خودشان بگذارند. کودکان نیاز دارند که فضای زندگی شان سرشار از عشق باشد و جریان دائمی آن را احساس کنند. برخوردار بودن از چنین محیطی هم در رشد و شکوفا شدن فرزندان موثر است و هم در هویت یابی آنها.

در خانواده های شاد و کارآمد بچه ها اعتماد به نفس کافی دارند، در کارها مشارکت داده می شوند، حدود و حریم اعضای خانواده مشخص و محترم است و در هم تنیدگی مرزها دیده نمی شود اما در خانواده ای که والدین به لحاظ عاطفی از هم جدا هستند انزوای فرزندان بسیار مشهود است. کودکان به دلیل اینکه فکر می کنند والدینشان انسان های بزرگسالی هستند و امکان اشتباه وجود ندارد خودشان را مقصر و مسبب شرایط خانوادگی می پندارند که ایجاد احساس گناه می کند. اضطراب، احساس عدم امنیت، افسردگی، احساس بی پناهی و تنهایی و پرخاشگری هم از دیگر مواردی است که در این کودکان دیده می شود.

در محیطی که طلاق عاطفی والدین بر آن سایه افکنده باشد فرزندان استقلال نایافته یا تمایزنایافته بار می آیند و در ازدواجشان هم دچار مسائل فراوانی می شوند.

فرزندانی که در محیط طلاق عاطفی قرار داشته اند هنگامی که به سن ازدواج می رسند گویی عوامل ناشناخته ای در انتخاب همسر مداخله می کنند و انتخابشان ناخودآگاهانه است اینطور به نظر می رسد که تصمیم گرفته باشند راه والدین خود را ادامه دهند.

آیا سیستم آموزشی می تواند در کاهش این آسیب اجتماعی تاثیرگذار باشد؟

سیستم آموزشی ما سیستم یکپارچه ای نیست یعنی در این سیستم فرد را برای زندگی آموزش نمی دهند و کسی که از مدرسه و دانشگاه فارغ التحصیل می شود ناگهان خود را در برابر واقعیت های موجود ناتوان می بیند. دروس مدرسه و دانشگاه به کمکش نمی آیند. یکی از این موارد بحث گسترده، مهم و مغفول مانده ارتباطات و بالاخص ارتباط زن و مرد و ویژه تر ازدواج است.
به نظر من شایسته است هر کسی که قصد تشکیل خانواده دارد با مطالعات و شرکت در کلاس ها و دوره های آموزشی ابتدا به شناخت خود و توانمندی ها و نقاط ضعفش بپردازد تا بتواند به معیارهای واقعی انتخاب همسر دست پیدا کند چه بسا بعد از ازدواج نیز مطالعه همچنان ادامه داشته باشد.

اگر زوجین هم درگیر طلاق عاطفی هستند بهتر است به مشاور مراجعه کنند تا کمک های حرفه ای و موثر دریافت کنند. گاهی دلزدگی زناشویی که پس از سالیانی که از ازدواج می گذرد و قابل درمان است با طلاق عاطفی اشتباه گرفته می شود که بهتر است به این مطلب توجه شود.

 شما به عنوان مشاور بهبود فردی ازدواج و خانواده چه توصیه و راهكارهایی برای پیشگیری از وقوع طلاق عاطفی ارایه می‌دهید؟

من همیشه در کلاس ها و مشاوره ها خدمت افراد شرکت کننده و مراجعینم می گویم که بسیار با هم حرف بزنید و درباره هر موضوعی صحبت کنید. تا زمانی که ما صحبت نکنیم نمی توانیم منظور و مقصود اصلی خود را به طرف مقابل انتقال دهیم .حتی زوجینی که با هم صحبت می کنند گاهی دچار سوءتفاهم های عجیب می شوند چرا که ما فیلترهای فراوانی برای درک واقعیت های پیرامونمان داریم پس ببینید اگر صحبتی در کار نباشد میزان این سوءتفاهمات و سوءبرداشت ها افزایش می یابد و سبب دوری و دلسردی و کینه می شود. شاید گفته شود که ما نمی توانیم با هم حرف بزنیم چون به سرعت دعوایمان می شود .من به این افراد توصیه می کنم حتی برای دعواهایشان هم بنشینند قواعدی را تصویب کنند .اینها می شود مهارت، مهارت ارتباطی، مهارت ارتباط زوجین که سیستم آموزشی در این مورد بسیار ضعیف عمل کرده است.

از اینکه این فرصت را در اختیار ما قرار دادید تشکر می کنم.

من هم از شما و سایر همکارانتان در پایگاه خبری تحلیلی نای قلم تشکر می کنم.





ارسال نظرات






 
برای دسترسی به آرشیو بخش گفتگو و گزارش اینجا کلیک کنید
 
درباره ما تماس با ما
طراحی و اجرا