سندوس محمدي
تعداد زيادي از شهروندان مجبورند هر ساله به جاي جديدي نقل مكان كنند. نقل مكان به جاي جديد همان و مشكلات جديد هم همان. تا قلق محيط دستشان ميآيد و ميفهمند كه بايد با هر كسي چطور رفتار كنند وقت رفتن است و دوباره روز از نو و روزي از نو. مشكلات با همسايهها يك طرف و هزار و يك بهانه صاحبخانه هم طرف ديگر و اينچنين ميشود كه هنوز زندگي شروع نشده چرخ جواني زير بار اين همه مشكل پنچر ميشود.
كافي است لغت «اجاره نشيني» را مطرح كني تا رنگ از رخسارهشان بپرد و نگاه خستهشان به تو اين پيام را بدهد كه آنها يكي از مستاجرانی هستند كه مشكلاتشان طوماري دراز دارد. فهرست بلندبالاي مشكلات آنها سالهاي متمادي است كه به رسانهها و به ويژه مطبوعات راه يافته است، چه گزارشها كه نوشته نشدند و چه درددلها كه رسانهاي نشدند، اما هيچ كدام از اين تلاشها نتواستند راه به جايي ببرند. برعكس تعداد اجارهنشينها به رقم قابل توجهي افزايش يافته است، افزايش اجاره هم كه خبر تازهاي نيست و هر ساله هم اين رقم بهطرز باورنكردني بزرگتر و بزرگتر ميشود. اين افزايش نجومي قيمتها هم در شرايطي صورت ميگيرد كه ۳۳ درصد مردم ايران زير خط فقر هستند و حتي حال طبقه متوسط هم تعريفي ندارد. هدف اين گزارش سخن گفتن از اين رقمها نيست، تغييرات ماه به ماه بازار مسكن هم چندان در راستاي كار ما نيست، ما به سراغ خانه به دوشهاي پايتخت شلوغمان رفتهايم تا مشكلات اجارهنشيني را از زبان خودشان بشنويم. اين افراد از طبقه متوسط شهري جامعه هستند كه بايد سال به سال جايي ديگر براي زندگي بيابند زيرا با اين بهانههاي صاحبخانه ديگري اميدي به تمديد نيست. جوان هستند و در آغاز راه زندگي اما مستاجري دل و دماغ جواني كردن برايشان نگذاشته است به حدي كه ترجيح ميدهند تنها شبها را در خانه باشند و تا حد امكان هم ارتباطي با كسي نداشته باشند تا مشكلاتشان كمتر شود.
بهانههاي عجیب برخی صاحبخانهها
در بهترين حالت بايد سال به سال جابهجا شويم، البته اين بهترين حالت است زيرا در بسياري از موارد سر و كله صاحبخانه پيدا ميشود و پول پيش را كف دستت ميگذارد و ميگويد تخليه! يكي پسرش عروسي كرده، ديگري خودش ميخواهد ساكن شود و يكي ديگر هم بي دليل دلش خواسته ديگر مستاجر نداشته باشد. اصلا به اين فكر نميكنند كه تو وسط سال چطور ميخواهي يك جاي ديگر را پيدا كني و واي به روزي كه زير بار حرف زور نروي، آنگاه بهانههاي عجیبشان به حدي زياد ميشود كه فرار بر قرار مرجح ميشود!» اينها گفتههاي يك مستاجر است. حسين تنها ۳۴ سال سن دارد ولي آنچه بر او در زندگي اجارهنشيني گذشته است، اگر بر سنگ ميگذشت آب ميشد.
او در ادامه به مشكلات زندگي در محيط جديد اشاره ميكند و ميگويد: همسايه سالم و آرامش؛ تنها خواستهاي است كه ما داريم ولي همين يك خواسته هم در جابهجاييهاي مختلف گم ميشود، زيرا آدم مجبور است با هزار و يك آدم مختلف سر و كله بزند. بعضي صاحبخانهها هم كه كارشان اذيت مستاجران است و به رفت و آمد گير ميدهند، كرايه را گران ميكنند و هزار بهانه ديگر ميآورند تا مستاجر را كلافه كنند.
او دو شيوه سنتي و مدرن اجارهنشيني را از هم تفكيك ميكند و ميگويد: زندگي در مجتمع مسكوني با خانههايي كه صاحبخانه بالا سرت باشد و دائم در كارت سرك بكشد فرق دارد. در مجتمعهای مسكوني مدير ساختمان مسئول انجام كارهاست و قوانين مشخصي براي زندگي در آن مجتمع وجود دارد. ولي آپارتماننشيني هم مشكلات خودش را دارد كه شلوغ بودن و برخورد با آدمهاي متفاوت، تنها بخشي از آنها هستند.
دل پري از آپارتماننشيني دارد
تا اسم زندگي آپارتماننشيني را ميآورم، گره دل پرغصهاش بازميشود و شروع به گفتن از دردهاي زندگي آپارتماننشيني ميكند. معصومه ۳۰ ساله مشكلات زندگي آپارتماننشيني را اينگونه شرح ميدهد: برخی همسايهها فرهنگ آپارتماننشيني ندارند، سر و صداي زيادشان تنها يكي از هزاران مشكلشان است، يهو ساعت دوازده شب شروع به چكش زدن به ديوار ميكنند و اصلا به حق و حقوق بقيه احترام نميگذارند.
او در ادامه به ناعدالتي ديگري در زندگي آپارتماننشيني اشاره ميكند: من و همسرم تنها دو نفريم و فقط شبها خانه هستيم و به همين دليل مصرف آب، برق و ساير مصارفمان پايين است، اما در واحد بغليمان در همان متراژ شش نفر ساكن هستند و چندين برابر ما از آب، برق و... مصرف ميكنند ولي هنگام تقسيم هزينهها بايد مساوي پرداخت كنيم و اين عادلانه نيست.
او از صاحبخانهها هم شاكي است: برخی صاحبخانهها كه دلبخواهي رفتار ميكنند. پول پيش و اجاره را هرقدر كه دوست دارند بالا ميبرند و گوششان هم به اعتراضها بدهكار نيست. دوست دارم از اين آپارتمان برويم ولي مشكل اين است هر جايي كه برويم شرايط همين است و شايد هم بدتر از اين.
جابهجاييهاي پرهزينه
ابوذر ۳۲ ساله يكي ديگر از مستاجران است. او مشكلات جابهجاييهاي هر ساله را اينگونه توصيف ميكند: من شش سال است كه اجارهنشين هستم و هر سال هم جابهجايي داريم. بعد از يك سال اگر بخواهي قراردادت را تمديد كني بايد يك رقم باورنكردني به رهن اضافه كني تا جاي سابق بماني. از آنجايي هم كه توان پرداخت اين رقمهاي نجومي را نداريم به جاي ديگري نقل مكان ميكنيم. در سال ده ماهش را درست زندگي ميكنيم و دو ماهش را بايد به دنبال پيدا كردن جاي جديد و اسبابكشي باشيم. هزينه اين جابهجاييها و صدمهاي هم كه به وسايل در اين جابهجاييها ميخورد كه ديگر جاي خود دارد.
او ادامه ميدهد: عادت كردن به محيط جديد هم مشكلات خاص خودش را دارد. تا به يك محيط عادت ميكني و از آدمهاي آنجا شناخت پيدا ميكني، وقت رفتن ميرسد و دوباره مشكلات تازه آغاز ميشوند. هر چقدر هم تعداد واحدهاي يك ساختمان بيشتر باشند، مشكلات هم بيشتر هستند، اگر يكي از اين افراد خوب و سازگار باشد، سه تاي آنها بد هستند و دنبال دردسر.
او از مشكلات فرزندش در عادت به محيط جديد ميگويد: وقتي وارد يك محيط ميشويم پسرم دوستاني براي خودش پيدا ميكند و از اين طريق سرش گرم ميشود، ولي هنگام جابهجايي دور شدن از دوستانش برايش كار آساني نيست. به ويژه زماني كه وارد ساختمانهايي ميشويم كه هيچ بچهاي در آن نيست خيلي بيتابي ميكند و دير با شرايط جديد كنار ميآيد.
دردسرهاي زندگي در آپارتمانهاي كوچك
مريم ۳۲ ساله تا اسم مستاجري ميآيد در همان كلمههاي آغازين شرايط را بد توصيف ميكند و ميگويد: پنج سال است كه اجارهنشينيم و در اين مدت كوتاه مجبور بوديم شرايط سختي را تحمل كنيم. قيمتهاي اجاره هم كه سر به فلك كشيدهاند و با اينكه خودم و همسرم كار ميكنيم اما به زور از پس هزينههاي زندگي برميآييم. چارهاي هم نيست و مجبوريم تحمل كنيم.
او در ادامه به مشكلات زندگي در آپارتمانهاي بسيار كوچك اشاره ميكند و ميگويد: زندگي در يك آپارتمان 6۰ متري وقتي كه يك بچه شلوغ هم داشته باشي اصلا كار آساني نيست. دائم بايد مواظب باشي سر و صدا همسايهها را اذيت نكند. وقتهايي هم كه مهمان ميآيد بايد اسباب و اثاثيه را هزار مدل جابهجا كنيم تا جايي براي نشستن پيدا شود. معمولا هم اگر مهماني بيايد با ديدن شرايط بهسرعت برميگردد.
او ادامه ميدهد: ما دو سال است كه در اين آپارتمان ساكن هستيم و براي اينكه بتوانيم در اين محيط زندگي بيدردسري داشته باشيم، ارتباطمان را با همسايهها به حداقل رساندهايم. زياد از خانه بيرون نميرويم و با كسي رفت و آمد نداريم تا مشكلي برايمان پيش نيايد.
او از مزيت زندگي در مجتمعها ميگويد: «خوبي زندگي در مجتمعها اين است كه آدم صاحبخانه را تنها سالي يكبار و آن هم موقع بستن قرارداد ميبيند.
انتهای پیام/ |