1398/07/20 |
![]() |
با نوعی سندرم نازپروردگی روبهرو هستیم |
یک روانشناس بالینی معتقد است: ما با نوعی سندرم نازپروردگی روبهرو هستیم که بازتولیدگر بحران هایی چون طلاق است. کاوه قادری می گوید: سبک نازپروردگی در تربیت فرزندان باعث شد امروزه با حجم وسیعی از افرادی روبهرو باشیم که دگردیسی لازم از خودشیفتگی اولیه نداشتهاند و آمادگی ایجاد یک زندگی مشترک را ندارند. در گفتگو با این روانشناس بالینی این پدیده مورد بررسی قرار گرفته است که می خوانید: *امروزه پدیده طلاق در جامعه به مساله بسیار عادی و نرمالی تبدیل شده است تا جایی که در گذشته زن و شوهری که از هم جدا میشدند تا ماهها و سالها در محافل عمومی خانواده و طایفه ظاهر نمیشدند، به نظر شما چرا امروزه قبح طلاق ریخته است؟ درخصوص این مطلب میتوان از نقش نگرش اجتماعی سخن گفت. زمانی که قضاوتهای جامعه مبتنی بر ارزشدهی به محیط خانواده و حفظ آن بود تمامی تلاشها برای حفظ انسجام خانواده صورت میگرفت و نوعی علاقه اجتماعی زمینهای میشد برای ازخودگذشتگیها و تحمل برخی ناملایمات در زندگی زناشویی؛ اما متاسفانه به دلیل گرایشهای فردگرایانه و لذت محوری که ناشی از نوع ناپخته خودشیفتگی در میان نسل جدید بود این نگرشها به مرور دچار تحول شده و اهمیت نیازهای فرد بیشتر از حفظ خانواده ارزشدهی شد، بهگونهای که با ایجاد یک کمتحملی و در مواردی تکانشگری تصمیم به جدایی بسیار راحتتر از همیشه صورت میپذیرفت. دلیل این مساله را از دیدگاه روانشناختی تا حد زیادی میتوان ناشی از سبکهای فرزندپروری والدین دانست. جامعه ما در یک چرخش افراطی از تعداد فرزندان زیاد و سبک مقتدرانه و گهگاه پرخاشگرانه در تربیت فرزند به خانوادههای تکفرزندی یا تعداد فرزندان کم حرکت کرد و سبک نازپروردگی در تربیت فرزندان باعث شد امروزه با حجم وسیعی از افرادی روبهرو باشیم که دگردیسی لازم از خودشیفتگی اولیه نداشتهاند و آمادگی ایجاد یک زندگی مشترک را ندارند و در مواردی هم که وارد زندگی مشترک میشوند به دلیل خودمحوری و فقدان همدلی ناشی از خودشیفتگی توانایی تحمل ناکامیها را به خوبی ندارند و این یکی از کلان فاکتورهای شکلدهی وضع موجود است، به عبارتی ما با نوعی سندرم نازپروردگی روبهرو هستیم که بازتولیدگر چنین بحرانی است. *بررسی آمارها نشان میدهد که میانگین سنی طلاق به مرز ۲۵ تا ۳۵ سال کاهش یافته است، فروپاشی کانون خانوادهها در سالهای نخست زندگی، ناشی از چیست؟ برخلاف تصور عامه که سالهای اول زندگی شیرینترین سالهای زندگی است، اتفاقا نتایج یافتههای آکادمیک حاکی از آن است که بالاترین تنشها و ناهماهنگیها میان زوجین در سالهای اول یا همان ۵ سال نخست رخ میدهد، اهمیت این مساله بهگونهای است که زوجدرمانگران آموزش مهارتهای زناشویی و راهکارهای مدیریت تنش در ۲ سال اول زندگی را بسیار حیاتی میدانند، چراکه در این سالها بنیانهای دایمی رابطه بهگونهای شکل میگیرد که تغییر آنها بعدها چندان آسان نیست. از سوی دیگر روبهرو شدن با تعارض جدایی از والدین و ایجاد یک زندگی مستقل و شکلدهی یک رابطه پخته در این سالها کار راحتی نیست. در نگاهی دیگر نگرش اغلب زوجین این است که قبل از حضور فرزند یا فرزندان اگر مشکلی در زندگی زناشویی وجود دارد باید بدان خاتمه داد و از آنجا که جامعه و والدین پذیرش بیشتری به طلاق پیدا کردهاند راحتتر این افراد را پذیرفته و انگیزه آنها به جای حل مساله بیشتر معطوف به جدایی میشود. تحلیل آمارهای سامانه ثبت احوال درمورد طلاق نگرانکننده است و استمرار این روند کانون خانواده را دچار مشکل میکند و اگرچه طلاق یک پدیده جهانی و موجب ناخرسندی است که این گره از کلاف سردرگم را باید مسوولان پاسخگو باشند. انتهای پیام/ |