جامعه و شهروند 1399/01/17 |
![]() |
کرونا و لزوم پیوند اجتماعی |
ظهور ويروس کرونا نشان داد هيچ پديدهاي اعم از انساني يا طبيعي، از ديگر پديدهها جدا نيست. آنچه براي انسانها تهديد بهشمار ميرود، براي باورداشتهاي اجتماعي نيز تهديد محسوب ميشوند. زندگي ما پر از مناسک جمعي است، از احوالپرسي گرفته تا دست دادن، ديد و بازديد نوروز و مراسمات مذهبي که همه تاکيد بر ارتباط متقابل دارند. بر کسي پوشيده نيست که ظهور ويروس کرونا نظم زندگي روزمره ما را بر هم زده و بهدنبال آن عادتوارههاي زندگي ما را تغيير داده است، اما عادتوارهها در مقابل تغيير از خود مقاومت نشان ميدهند و همين امر موجب ميشود توانايي مقابله با سرايت ويروس در بين ما کم شود. امروزه تمام کنشهاي جمعي تحتتاثير ترس اجتماعي ويروس کرونا قرار گرفته و انزواي اجتماعي موجبات خطرات بهداشت روحي و جسمي را فراهم ميکند. افراد جدا شده از پيوند اجتماعي، بيشتر در معرض کاهش توانايي در مقابله با عوامل استرسزا، کمخوابي و کندي در روند بهبود هستند. حتي مشاهده ميشود که در برخي افراد اين حالت تبديل به فوبياي اجتماعي نيز شده است، ممکن است تصور کنيم ايمني از ويروس تنها با مکانيزمهاي مقابله فردي قابل حل است اما چيزي که مسلم است ويروس کرونا يک مساله عمومي و اجتماعي است. به تعبير «اولريش» جامعهشناس آلماني «جامعه مخاطرهآميز، جامعهاي است که در آن نگراني افراد از آفات و بلاياي طبيعي به سمت مخاطرات ناشي از فعاليتهاي انساني که اغلب شکل جهاني و عالمگير دارند، متوجه شده است.» اگر قوه محرکه جامعه طبقاتي و صنعتي در اين شعار خلاصه ميشد که «گرسنهام» شعار جامعه جديد اين است که: «ميترسم يا نگرانم». خلاصه اينکه در جامعه طبقاتي سابق، مساله داشتن سهمي از درآمدها و مزاياي اجتماعي و برابري آن بود، اما ايده محوري و مرکزي کنوني، ايمني است و هر کس ميکوشد از مخاطرات و ريسکها در امان بماند. اين مخاطرات تا اندازه زيادي توسط منابع ثروت در جامعه مدرن ايجاد ميشوند. به بياني دقيقتر صنعت و تاثيرات جانبي آن است که انواع پيامدهاي خطرآفرين و مرگبار را براي جامعه و در اثر فرايند جهاني شدن، براي کل جهان به بار ميآورند. وجدان جمعي جوامع سلولي شده ما در حال مقابله با اين بحران است چرا که وقتي بقاي جمعي انسانها تهديد ميشود، نوعدوستي و همدلي افزايش مييابد. اين ويروس به تنهايي هيچگونه تبعيضي بين مردم قائل نميشود، اما ما انسانها مطمئنا در ساختارهاي طبقاتي خود تبعيضهاي فراوان داريم و همين امر باعث ميشود که کرونا بهطور يکسان در ميان جمعيت توزيع نشود. تحقيقات نشان داده که معمولا گروههاي محروم و فقير و طبقات پايين اجتماعي و اقتصادي جامعه، آسيبپذيري بيشتري در برابر مخاطرات طبيعي از جمله سيل، زلزله و همچنين بيماريهاي همهگير دارند. فقر و محروميت ميتواند بهعنوان عاملي موثر در ارتباط با شيوع بيشتر اين بيماري اپيدمي نقش ايفا کند. از طرفي، طبقات پايين براي جابهجايي درون شهري معمولا به وسايل حمل و نقل عمومي وابسته هستند، آنان معمولا در مشاغل غير رسمي مشغول کار هستند و مجبورند در محل کار حضور پيدا کنند. حتي ميزان خدمات بهداشتي بيمارستانها در مناطق فقيرنشين کمتر است. عدالت توسعه پزشکي بهطور يکسان در جامعه ما توزيع نشده است و تراکم بيمارستان ها در مناطق مرفهنشين شهر است و تراکم جمعيت در مناطق حاشيهاي و محروم. همين امر باعث ميشود مراجعان به بيمارستان در طبقات پايين با تراکم روبهرو شده و بيماري انتشار بيشتري پيدا کند. اين طبقات پايين جامعه هستند که توانايي در قرنطينه ماندن را ندارند چرا که آذوقه کافي براي ماندن در خانه را دارا نيستند و گرسنگي اجازه نميدهد در خانه بمانند. بعيد بهنظر ميرسد که خانوادههاي متوسط و فقير همان امکانات تست کرونا و پيشگيري را در دسترس داشته باشند که مسئولان و اعضاي خانوادههاي آنان دارند. از ديدگاه جامعهشناسي تفسيري تا کنشگران به فهم مشترک نسبت به مساله و بحران نرسند هر برنامه و برونرفتي بدون اثر خواهد بود. مثلث کنشگران (مردم، متخصصان، مسئولان) نياز به فهم مشترک، تفسير مشترک و عملکرد مشترک نسبت به اوضاع دارند. مدل کشور چين در کنترل کرونا مبتني بر اقتدارگرايي و قدرت نظامي بود و باتوجه به ساختار سياسي و همچنين نبود شکاف عميق طبقاتي در آن کشور توانست موفق عمل کند. در تجربه کرهجنوبي که اکنون آلمان در حال اجرا کردن آن است نوعي همبستگي اجتماعي بين مردم و مسئولان بهوجود آمده که آمارها نشان ميدهد نسبت به ديگر کشورها تجربه نسبتا موفقي را کسب کرده است. فعلا در ايران شرايط به همين شکل نيست و نه توانايي حالت اقتدارگرايانه از بالا و قرنطينه خانه به خانه را داريم و نه اين همبستگي لازم بين مردم و مسئولان وجود دارد تا بتوانيم از چنين بحراني بيرون بياييم. رسيدن به تفسير مشترک بين مردم و مسئولان در اين اوضاع نيازمند افزايش اعتماد عمومي و اجتماعي است که بخشي اعظمي از آن در حوادث نيمه دوم سال 98 لطمه جدي ديده است. با تمام اين مطالب گفته شده، روند رو به رشدي از همکاري در ميان مردم ديده ميشود، چرا که نسبت به هفتههاي اول، آنها احساس هم سرنوشتي کرده و به مرور حس همدلي بين آنان تقويت شده است، اما هنوز راه درازي پيشروست تا راهحل کلي کنترل و درمان توسط متخصصان بهدست بيايد، در اين مدت گروههاي اجتماعي بايد سعي کنند تا مردم کمترين آسيب را ببينند. آسيبپذيرترين قشر، کارگران و زنان سرپرست خانوار، دستفروشان، کودکان و سالمندان هستند، در اين روزها با سازماندهي و تشکيل گروههاي هرچند کوچک، به فکر همميهنان باشيم. عرفان رجبی انتهای پیام/ |