تریبون آزاد 1398/08/11 |
![]() |
ريشه ناکارآمدي مديريت کلان؛ نزاع بر سر تصاحب قدرت سياسي |
با توجه به انواع چالشهاي اجتماعي و ملي، شايد مراجعه به خرد ملي کم هزينه و کاربرديترين مسير مديريت اين چالشها باشد. بيشک گذر از ناکارآمدي مديريت کلان که منافع و امنيت ملي را در معرض بيسابقهترين مخاطرات قرار داده است، نيازمند عزم فراجناحي و ملي همه دلسوزان جامعه مان است. با در نظر گرفتن تحولات سريع و اساسي جهاني، به سختي بتوان با ناکارآمدي مديريت کلان سياسي، انواع چالشهاي اجتماعي و ملي که بستر کمسابقهترين فشارها به شهروندان است، را مديريت کرد. پر بيراه نيست اگر گفته شود ريشه ناکارآمدي مديريت کلان نزاع بر سر حفظ و تصاحب قدرت سياسي ميان برخي جناحها و شخصيتهاست. ظاهرا اشتياق به حفظ و تصاحب قدرت آنچنان در برخي افراد قوي است که امنيت و منافع ملي را به کل فراموش کردهاند. اين دسته از شيفتگان قدرت، درک کاربردي از چيستي و سازوکارهاي معاصر کسب قدرت سياسي را ندارند. روي سخن بسوي شيفتگان قدرت است که بهواسطه عدم آگاهي از سازوکار کاربردي و چيستي قدرت سياسي، با انديشهها و اقدامات آشکار و پنهان، ريشه بيشتر چالشهاي اجتماعي و ملي که بستر بيسابقهترين درد و رنج براي آحاد شهروندان شده، ميباشد. در راستاي اقتدار، سربلندي و پايداري ايران زمين و رفاه، آرامش و امنيت شهروندان نه تنها ضروري بلکه وظيفه اخلاقي، انساني و وطن دوستي است تا شيفتگان قدرت درک کنند که ساختار و راهکارهاي کسب قدرت سياسي در جهان معاصر متفاوت از ساختار و راهکارهاي کسب قدرت در جوامع قرون پيشين است. از اين رو، تبيين مختصر و کلي مفهوم قدرت سياسي خالي از لطف نخواهد بود. قدرت سياسي در دوران تاريخي و جوامع گوناگون ساختار و اشکال متفاوتي داشته و دارد. شايد پربيراه نباشد اگر ساختار قدرت سياسي در دوران و جوامع گوناگون را انعکاس سطح درک، دانش و فهم جمعي(ملي) از چيستي انسان، جامعه و جهان عيني تلقي کنيم. چراکه، فهم کاربردي از چيستي انسان، جامعه و جهان عيني مبناي انواع مطالبات، خواسته، اهداف و تمايلات جمعي(ملي) هستند. اينکه ساختار قدرت سياسي پايدار و کارآمد برآيند ميزان درک، دانش و خرد جمعي که اساس مطالبات، اهداف، تمايلات ملي(جمعي) است، ميباشد. پربيراه نيست اگر ريشه بيشتر اختلافات پرهزينه جناحي را ناشي از اين حقيقت بدانيم که برخي سياست ورزان رسمي و غيررسمي آنچنان محو کسب قدرت هستند که ابتداييترين امور و مفاهيم سياسي را ناديده ميگيرند. اينکه تصاحب قدرت آنچنان بينش برخي شيفتگان قدرت را تيره و تار کرده که زمان و مکان را فراموش کردهاند. اينکه جهان 1398 هيچ شباهتي با جهان 1357 يا قرون پيشين ندارد. اينکه يک امر ناممکن است که در جهان 1398، سياست ورزي با هر جايگاه و حمايتي، تلاش کند با تمايلات و اهداف خاص شيفتگان قدرت در جوامع قرون پيشين، قدرت را تصاحب کند. به اين دليل بديهي که مولفههاي قدرت سياسي در زمان و مکان مشخص و نه در تاريخ، وجود دارند. اينکه درجهان معاصر هيچ سياستورز خردمندي نميتواند رضايت شهروندان و نخبگان آگاه به امور داخلي و جهاني را از طريق ارجعيت منافع و اهداف جناحي و تمايلات شخصي بهدست آورد. شيفتگان قدرت سياسي با هر نوع ترفند، توانايي و امکانات که توانايي درک اين حقيقت کاربردي را نداشته باشند، بيشک هزينههاي گزافي را به جناح خود تحميل ميکنند. همانگونه که اشاره شد، قدرت سياسي و راهکارها و ترفندهاي کسب آن، برآيند درک و فهم جمعي بهويژه نخبگان، از چيستي انسان، جامعه و جهان عيني است. اينکه اين درک و فهم بنيادي، بنابر يک قاعده فرا انساني، پيوسته در حال تکامل، متحول و کاربردي شدن است. رشد و توسعه جوامع محصول حرکت، تغيير و تکامل بيوقفه درک، دانش و فهم بشر از چيستي انسان، جامعه و جهان عيني است. از اينرو يک امر محال خواهد بود اگر سياستورزان تلاش کنند با انديشهها و راهکارهاي قرون وسطايي شهروندان جوامع معاصر را مديريت کنند. پر بيراه نيست اگر بنياديترين سازوکار تحولات سياسي در طول تاريخ جوامع بشري را ناتواني برخي کارگزاران مديريت سياسي از فهم فرايند پويايي درک جمعي شهروندان از چيستي انسان، جامعه و جهان عيني که مبناي اهداف، نيازها و خواستههاي اجتماعي در دورههاي گوناگون تاريخي است، تلقي کنيم. کوروش الماسی انتهای پیام/ |