تریبون آزاد 1398/06/17 |
![]() |
ضرورت ورود به يک اصولگرايي و اصلاحطلبي جديد |
اصولگرايي و اصلاحطلبي در جامعه ما يک پديده ماندگار تاريخي است، ولي اصولگرايي ماندگارتر است بهخاطر اينکه به عموم جامعه و نهادهاي سنتي وصل است، اصلاحطلبي از محيطهاي سنتي مانند مسجد و زيارتگاهها فاصله دارد؛ اصولگرايي چون احساس ماندگاري ميکند، بحرانها و گرفتاريهايش هم بيشتر است، ولي اصلاحطلبي چون بيرون از اين جرگه هست بايد مدام به دنبال مخاطب برود و مخاطب جديد کسب کند، اين است که اصولگرايي با نسلهاي جديد رابطه ندارد و اصلاحطلبي رابطه دارد. اين مساله ضعف اصولگرايي است و در عين حال همانطور که گفتم با نيروهاي سنتي پيوند خورده و اين امر نقطه قوت اصولگراها محسوب ميشود. اصلاحطلبي با نيروي سنتي رابطه ندارد ولي با جامعه جديد ارتباط دارد، اين يعني تقسيم نيرو براي اصولگراها و اصلاحطلبها؛ اصلاحطلبها هميشه صداي نيروي جديد را اعلام ميکنند و به دنبال آن هستند و اصولگراها هميشه به دنبال نيروهاي سنتي و ماندگاري و ثبات هستند. جمعيت کثيري از جامعه هم از اصولگرايي و اصلاحطلبي منفک ميشوند و بيشتر تصور اين است که جمعيت کثير خارج از اين دو جرگه بايد ميل به اصلاحطلبان داشته باشند تا اصولگرايان ولي شرايط اقتصادي و اجتماعي بهگونهاي رقم ميخورد که نيروي بيرونافتاده از اين دو فضا، يعني جوانان يا سنتيها و مردمي که در اين دو عرصه نيستند ميبايستي ميل به اصلاحطلبان داشته باشند، ولي گاهي ميل به اصولگرايان پيدا ميکنند به دليل اينکه اصلاحطلبان خوب عمل نميکنند يا دچار بحران ميشوند کماکان که در جريان انتخاب احمدينژاد بهعنوان رئيس دولت نهم اين اتفاق افتاد و جمعي از مردم از هاشمي رفسنجاني و مصطفي معين عبور کردند، به تعبيري از نماينده اصلاحطلبان و اعتداليون عبور کردند و به نماينده اصولگراها رأي دادند. ولي در مجموعه آنچه در حال رقم خوردن است، اين است که با يک پيرشدگي اصلاحطلبي و اصولگرايي روبهرو هستيم، يعني ما با اصلاحطلبان و اصولگرايان پير روبهرو هستيم، پير بدين معنا که هم افراد و هم فکرشان کهنه و فرسوده شده است؛ کساني که رهبران اصولگرايان و اصلاحطلبان هستند خودشان و فکرشان پير و کهنه است، به همين دليل معتقدم که ضرورت ورود به يک اصولگرايي و اصلاحطلبي جديد وجود دارد؛ جامعه طلب ميکند، ولي بعضا اصلاحطلبان و اصولگرايان پير اجازه چنين پوستاندازي را نميدهند. آينده ايران اين است که ما يک صورتبندي جديدي خواهيم داشت. نزديک انتخابات در پيش يعني 1400 تقريبا با يک پوستاندازي از اصولگراها بيشتر و اصلاحطلبان کمتر روبهرو خواهيم بود. به همين دليل آينده سياسي ايران ميتواند به دست اصولگراها بيفتد، چون اصولگراها امکان پوستاندازي بيشتري پيدا کردند تا اصلاحطلبان. برخي اصلاحطلبان به قدرت رسيده فکر ميکنند که نبايد اجازه پوستاندازي دهند، ولي از ميان اصولگرايي ضعيف يک نيروي جديدي از آنها دارد بيرون ميآيد. من فکر ميکنم که در آينده شايد ميل به اصولگرايي در عرصه انتخابات بيشتر شود؛ البته اين تمايل بستگي به شرايط بينالمللي نيز دارد. دو جريان فکرشان خيلي پير و تکراري است؛ جامعه به صداهاي جديدي لازم دارد و بايد اتفاقي در حوزه فرهنگ و انديشه جامعه ايراني بيفتد و زمينههاي جاندادن به نيرويي که دارد در اصولگرايي و اصلاحطلبي پوست مياندازد معنا دهد و سامان ببخشد. البته روشنفکري ايران و صاحبان انديشه هم هنوز ارادهاي به اينکه يک تصوير و معناي جديدي از جامعه ايراني ارائه دهند نميشنويم. صداي خيلي بلند قابل شنيدني وجود ندارد ولي چنين ضرورتي هست. بعضا فکر اصولگرايي و اصلاحطلبي پير است بهخاطر اينکه مدام دارد چهلساله خود را تکرار ميکند. اصلاحطلبي بايد پوستاندازي کند و يکي از ويژگيهاي اين پوستاندازي اين است که متعهد شود به کارهاي نکرده. اصلاحطلبي نميتواند با همان شعار ديروز خود دوباره بيايد، خيلي از خطاهاي جامعه براي اصلاحطلبهاست، دولت هشتسال دست اصلاحطلب ها است، شوراي شهر و بخشي از مديريت شهري کشور دست اصلاحطلبان است. اصلاحطلبان بايد نقدي به خود کنند و در عين حال راه ديگري را پيش ببرند و افراد ديگري را به صحنه بياورند. تقی آزاد انتهای پیام/ |