تریبون آزاد 1397/12/16 |
![]() |
اصلاح طلبی در یک شهر یعنی توسعه بر مبنای کار فرهنگی |
این تفکر که دولت و شهرداری یا همان بلدیه میتوانند همه چیز را سامان دهند و مردم در ذیل و ظل این دستگاهها چون بیمارِ بیهوش و بیاراده باید خود را به طبیب وانهند و دعا کنند تا اثر دارو و درمان بروز و ظهور یابد، خودش یکی از بیماریها و بلکه از عوامل سستی و ناتندرستی و از دلایل آشفتگی و مشکلات مردم در شهرهای کوچک و بزرگ است. البته دارو و دعا نقش اساسی در بهبود بیمار دارد، اما اعتقاد به سلامتی و تلاش برای بهبود و دهها عامل دیگر هم هست. از جمله تلاش ما و آنچه مربوط به نیت و انگیزه و عزم ماست. سخنی میگویم که مثل شعار است اما حقیقتی است و باید بدان گردن نهیم و باور داریم تا پیشرفتی حاصل شود: باید شهر را خانه جمعی بدانیم و برایش ارزش قایل شویم. مثل خانه شخصی و مردم دیگر یعنی همشهریان را خانواده دوم تلقی کنیم. در گذشتههایی نه چندان دور مردم نسبت به همسایه، هممحلی و همشهری یا همولایتی عواطف ارزشمندی داشتند. برای این مفاهیم که در واقع پیوند جمعی محسوب میشد ارزش قایل بودند و در دفاع از یکدیگر سبقت میگرفتند و در یاری و تعاون غیرت میورزیدند. این سنّتِ حسنه کجا رفت و چرا حالا باید به هزار بیان و صد زبان از مردم بخواهیم به یاری خود و دفاع از شهر و حفاظت از محیط حیاتی شهرشان داشته باشند. آن تعصب و سنّت ها که گفتیم باید به مرور زمان و در طول تاریخ اخیر به مشارکت مدنی بدل میشد اما نشد و به جایش نوعی فردیت بدوی و خودمداری و لج و لجبازی و تکافتادگی ناهنجار دیده میشود. به قول فرنگیها جامعه اتمیزه شده و پیوندهای ساختارساز از هم گسسته است. برای شکل دادن به یک جامعه زیبا و بنیادهای مستحکم باید پیوندهای منظم و معطوف به زندگانی پدید بیاوریم و باید موجی از استغنا و فرهنگ و آگاهی به وجود آید. این پیوندها ناپدید شده و شوربختانه موجب ناپایداری در اجزای جامعه و سستی در کلیت جامعه خواهد شد. یکی از صاحبدلان فرهنگ و مدیریت شهر سخنان نیک و بجایی بیان کرد، از جمله اینکه شهر را سرلوحه کار خود قرار دهیم و برای حوزه فرهنگی و اجتماعی برنامههای پیشرو و روزآمد و متناسب با نیازهای جامعه بیابیم و به اجرا بگذاریم. همه در قبال حوزه فرهنگی و اجتماعی شهرمسئولیت دارند و اصلاح طلبی هم در یک شهر، چیزی نیست به جز توسعه بر مبنای کار فرهنگی و با پشتوانه نهادها و نمادهای فرهنگی. لذا بودجه و هر مساعدتی باید در این دایره معنا پیدا کند و از منظر ارزشهای فرهنگی و اجتماعی تعیّن و تحقّق یابد. بدون فرهنگ، هر برنامهای به ضد خود بدل میشود. به چه زبان و چندبار باید گفت که شهروند با رعیت فرق میکند و زندگی در شهری پیچیده قواعد خاص و تجربه شدهای دارد و با زیست ساده و پایاپایِ گذشتگان به کلّی متفاوت است. مثل تکنولوژی که بدون نظم، بدون علم، بدون تخصص و آموزش، بدون نظریه و قواعد دقیق، بدون تعهد و سختکوشی، و بدون انجام کار جمعی و پیوندهای مشخص، معنایی ندارد. یک کارخانه بدون این اصول و بدون این امور، مشتی آهن و سیمان است و بس. این مثال عیناً درباب شهرهای نوین مصداق دارد. باری، سخن دراز شد و البته ادامه خواهد داشت، اما باید با حقایق یا روبرو شد و با آن مقابله کرد، و یا با آن کنار آمد و تحملش کرد! البته دو راه ناهنجار دیگر هم هست؛ اول اینکه از کنارش بگذریم و بگوییم هرچه باداباد، و دیگر اینکه نادیده بگیریم و دفعالوقت نماییم و از خود سلب مسئولیت کنیم. در شهری که شهروند ندارد و تکافتادگانی چون رعایا از برای زیست گرد هم جمع آمدهاند، البته این دو راه اخیر معمول است. راههایی که اگرچه معقول نیست، ولی مسئولیت هم ندارد. این برای یک شهر بزرگ و ملتی ریشه دار شگفت انگیز است و شاید کسانی مایلند این نوع تفکر و هرج و مرج چنان دوام یابد که بدبختی مدام شود و آشوب و نابودی ملتی بزرگ را در پی داشته باشد. دور باد این کابوس و خیالات شوم از ملت و میهن؛ و کور باد چشمی که آرزوی دیدن غم و درد و زخم و مرگ این ملت و این میهن را دارد. میهنی که مردمانش به آرزو گویند: «شیر خدا و رستم دستانم آرزوست.» ایمان به خداوند و عشق به فرهنگ و همزیستی ملی، از ایران کشوری دیرپا و دلربا ساخته است، به جان و دل باید کوشید و از میراث غنی و ارزشمند عرفانی، ادبی، اعتقادی، فرهنگی و دستاوردهایی که فخر نیاکان و مردم ماست حفاظت کنیم. ایران سرای فرزندان ما خواهد بود و خانهای پربار و باشکوه باید باشد تا آنان نیز سربلند و آزاد و خوشبخت باشند. البته کسانی که دشمن ملت و ملیت هستند، بسیار کوشیدهاند و هنوز میکوشند تا این مرز پرگهر را، و این سرچشمه هنر را به چیز غریب و عنصر مجعولی که دوست دارند بدل کنند، همچنان که دشمنان ریز و درشت ایران، از چشمآبیهای آنسوی اقیانوسها تا چشمبادامیهای مشرق آسیا و تکفیریهای سعودی و تروریست های متکی به جیب و جوال شیوخ وابسته پتروپول، و نیز صهیونیست ها و متحدانشان که مرده ریگ کمونیستهای استالینی را همراه دارند و بالاخره آنان که خواب خلافت عثمانی و ترکستان بزرگ و این قصهها را میبینند، همه برای نابودی این مرز پرگهر و حتی تجزیه خاک مطهر آن خوابها دیدهاند. اما دعای ملت ما همیشه مستجاب بوده و نفس حق در ضمیر بزرگان و ملت ماست. اینک نیز: دور از تو اندیشهی بدان پاینده مانی و جاودان مسعود رضوی انتهای پیام/ |