تریبون آزاد 1397/08/02 |
![]() |
عدم توسعه سیاسی؛ برآیند عدم رقابت واقعی میان سیاست ورزان و جناحها |
دلسوزان بسیاری در عرصههای گوناگون تلاش میکنند تا چالشهای ملی در ساحتهای گوناگون، اما نکته بسیار قابل تأمل اینکه با وجود این همه تلاش دلسوزان و نخبگان، مدیریت کلان بهطور غیرمنطقی، سوال برانگیز، باورنکردنی و حیرت انگیزی ناکارآمد است. اینکه برآیند این ناکارآمدی ظهور تودهای از فقرا(همرا با انواع پیامدهای نامطلوب اجتماعی) در سرتاسر کشور و بینظمی و سردرگمی بیسابقه مدیریتی در تاریخ معاصر ایران است. بنابر شواهد متعدد، در مدیریت کلان یک امر غیرمنطقی و مبهم وجود دارد. اینکه با وجود شهروندان وطن دوست، جوانان تحصیلکرده با انگیزه و تلاشگر، نخبگان، انواع منابع خدادادی، موقعیت ژئوپلیتیک عالی، شرایط و مزایای جغرافیایی بسیار مطلوب و... این همه چالشهای ملی در عرصههای گوناگون وجود دارد، امری بسیار غیرعقلانی، مشکوک، غیرمنطقی، غیرقابل توجیه، غیرقابل فهم و...است.«چرا؟» باید پرسش شود، مگر کشورهای توسعه یافته چه نوع منابع، امکانات یا نخبگان خاصی دارند که ما نداریم؟ یقینا پاسخ به این پرسشها بسیار فراتر از توان این موجز است. اما شاید در حد یک اشاره بتوان پاسخی کوتاه ارائه کرد. توسعه سیاسی پیش شرط توسعه و حلوفصل چالشهای ملی در عرصههای روابط خارجی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، علمی و... است. بدون توسعه سیاسی بیتردید مدیریت کلان در یک دور باطل زیست خواهد کرد. بهعبارتی عدم توسعه سیاسی برآیند عدم رقابت واقعی و سالم میان سیاست ورزان و جناحها در چارچوب قانون است. به یک بیان رقابتی متعادل و قانونمند میان اصلاحطلبان و دیگر جناحها، نهادها و صاحب منصبان با نفوذ و... وجود ندارد. اصلاحطلبان تبدیل به آلت دست جناحهای با نفوذ شدهاند. گواه این ادعا، سخنان اخیر یک اصلاحطلب با سابقه مبنی بر اینکه «من حتی اجازه تغییر منشی خود را ندارم» است. بنابراین، عدم رقابت جدی میان جناحهای گوناگون موجب عدم پویایی و توسعه سیاسی شده است. نیروهای سیاسی که برآیند عینی فعل و انفعالات عرصه سیاسی و نماینده مطالبات شهروندان باشند، لاجرم باید در مدت زمان مشخص دستاوردهای ملموس، قابل ارزیابی و عینی داشته باشند. این دستاوردها باید در بهبود زیست اجتماعی شهروندان در عرصههای گوناگون نمود پیدا کند. اما واقعیت سخت و غیرقابل تحمل زیست اجتماعی شهروندان حاکی از این است که اصلاحطلبان در انجام وظیفه ذاتی و به عبارتی دلیل وجودی خود، به هیچوجه موفق نیستند. شاید برخی از این گفته خشنود نشوند اما واقعیت این است که اصلاحطلبان در صحنهای ایفای نقش میکنند که توسط کارگردانهای پشت صحنه مدیریت میشود. حال آنکه کشور شدیدا نیازمند کارگردانهای ملیگرا است و نه هنرپیشگان محافظهکار. به باور نگارنده جایگاه و عملکرد هنرپیشگی اصلاحطلبان موجب شده تا آنها در فرایند تصمیم سازی و تصمیمگیری کلان کشور هیچ نقش و تاثیری نداشته باشند. گواه این ادعا، اظهارنظر زودهنگام برخی به اصطلاح اصلاحطلبان در حمایت یا عدم حمایت از رئیس مجلس در انتخابات 1400 است. آیا وظیفه اصلاحطلبان صرفا حمایت و کمک کردن به دیگر سیاست ورزان و جناحها برای تصاحب قدرت است؟ در دوستبودن و صداقت رئیسدولت اصلاحات تردیدی نیست. اما با توجه به ترسیم و کنترل عملکرد اصلاحطلبان توسط ارواح سیاسی با نفوذ، اصلاحطلبان مانعی جدی بر سر راه توسعه سیاسی هستند. مانع بدین معنی که سپر بلای صاحبان اصلی قدرت شدهاند و از این طریق جلوی رو در رو شدن صاحبان قدرت با شهروندان هستند. در جهان معاصر صاحبان قدرت باید در قبال عملکرد خود به شهروندان پاسخگو باشند. در جهان معاصر بر خلاف قرون وسطی قدرت دارایی شخصی، خانوادگی، جناحی و... نیست. بلکه قدرت انعکاس اراده، نظر و خواست همه شهروندان است. بنابراین غیرعقلانی و غیرقابل فهم است که چگونه ممکن است با وجود این همه چالشها در عرصههای گوناگون مدیریت کلان پاسخگو نباشد. در عالم سیاست و مدیریت ملی مهمترین فاکتور ارزیابی شخصیتها، نهادها و جناحها، دستاوردهای ملموس و قابل ارزیابی است که عناصر درون و بیرون حاکمیت ایجاد میکنند. بنابراین، ضروری است تا اشخاص با آرزوها و اهداف مطلوب اما بدون دستاورد ملموس و قابل ارزیابی، عرصه مدیریت و سیاسی را ترک کنند، به این دلیل ساده که این افراد مانعی بر سر راه ورود سیاست ورزان کارآمد، شجاع و غیرمحافظهکار به عرصه مدیریت و سیاست خواهند بود. در عرصه عملی مدیریت کلان، تاثیرگذاری اصلاحطلبان در حد صفر است. اصلاحطلبان قابل اصلاح نیستند. تنها راه برونرفت از عدم پویایی سیاسی و همچنین در راستای توسعه سیاسی و کارآمد شدن مدیریت کلان، تنها مسیر خردمندانه تحقق پایدار و کم هزینه منافع ملی کنارگیری رئیس دولت اصلاحات از جایگاه نمادین و غیررسمی است. با توجه به نکات فوق، به باور نگارنده، کنارهگیری رئیس دولت اصلاحات و برخی ژنرالهای اصلاحطلب از جایگاه نمادین و غیررسمی خود، میتواند بستر توسعه سیاسی در کشور باشد. بهطور طبیعی کنارهگیری رئیس دولت اصلاحات از جایگاه نمادین و غیررسمی موجب پدیدار شدن یک خلأ در عرصه سیاسی خواهد شد. اما نکته بسیار حائز اهمیت اینکه، شرایط عینی عرصه سیاسی این خلأ را پر خواهد کرد. اینکه ظهور سیاست ورزان غیرمحافظهکار و کارآمد حاصل خلأ کنارهگیری رئیس دولت اصلاحات که برگرفته از شرایط عینی باشند، بیشک قابلیت تولید راهکارهای گوناگون در عرصههای سیاسی، روابط خارجی، اقتصادی و... را خواهند داشت. اینکه نسل جدید سیاست ورزان برآمده از شرایط عینی، نهتنها عملکردی کاملا متفاوت از اصلاحطلبان شدیدا محافظهکار خواهند داشت، بلکه توان و اندیشههای کاربردی تری برای رقابتهای سیاسی و جناحی خواهند داشت. با در نظر گرفتن شرایط عینی عرصه سیاسی در بازه کنونی، خلأ سیاسی ایجاد شده توسط کنارهگیری رئیس دولت اصلاحات، کاربردی و کم هزینه ترین راهکار توسعه سیاسی خواهد بود. کوروش الماسی انتهای پیام/ |