جامعه و شهروند 1397/07/06 |
![]() |
چه کسی قرار است ضرر و زیانها راجبران کند؟! |
مریم مروی/ صدای خسته و قدهای خمیده و چهرههای فرسوده و ناامید آنها دل هر کسی را به درد میآورد به ویژه وقتی ذهن را به دوران مدرسه میبری و خاطرات پر از سادگی آن دوران را مرور میکنی بعید است در مهرماه به یاد معلمانی که پای درسشان نشستی نیفتی و بعید است دل در گرو برخی از خاطرات آن دوران نداشته باشی. این حس و حال هر کسی است که قدری تامل بر دوران کودکی و نوجوانی و درس و مدرسه دارد و حالا بزرگترها گاهی با حسرت از معلمان خود یاد میکنند و میگویند اگر فوت کرده خدا رحمتش کند و اگر زنده است، خدا نگهدارش باشد. حرف و حدیث در مورد معلمان بسیار است که متاسفانه با آه و افسوس نیز همراه است. در میان این آه و افسوس، برای معلمان بازنشستهای که انتظار میرود حالا باید پس از ٣٠ سال خدمت در آرامش به انتقال تجربههای خود به معلمان جوان بپردازند، درگیر معیشت هستند و گرفتاریهای خانوادگی و بیماری خود و همسر و بیکاری فرزندان، و این پایان تلخ چشمانداز ناامیدکنندهای را برای معلمان جوانی ترسیم میکند که تازه پا در مسیر معلمی گذاشتهاند و این تصویر امروز بازنشستگان، همچون آیینه، فردای آنان را به نمایش میگذارد فردایی که نه تنها آینده آنان بلکه کودکان و نوجوانان این مرز و بوم را هم متاثر میسازد. یکی از معلمان بازنشسته مهمترین مطالبات معلمان بازنشسته را اینگونه برمیشمارد: ناکافی بودن مستمریها، درخواست همسانسازی مستمری بازنشستگان با شاغلانِ همتراز و مطالبهی بیمه تکمیلیِ باکیفیت. منصور میرزایی در پاسخ به این سوال که مهمترین مطالبات معلمان بازنشسته که آنها را به خیابان میکشاند، چیست؛ میگوید: ناکافی بودن مستمریها؛ درخواست همسانسازی مستمری بازنشستگان با شاغلانِ همتراز و مطالبهی بیمه تکمیلیِ باکیفیت که بتواند خدمات درمانی رایگان و کیفی را تضمین کند. او ادامه می دهد: بزرگترین مشکل بازنشستگان فرهنگی، پایینتر بودنِ مستمری دریافتی از خط فقرِ رسمیست. متوسط مستمریِ یک بازنشسته، چندین بار کمتر از خط فقر است. همین مساله برای بازنشستهای که به دلیل «عیالوار» بودن، خرج و مخارج بیشتری دارد، به شدت مشکلساز است؛ قدرت خرید بازنشستگان علیالخصوص بازنشستگان فرهنگی همیشه و از قدیمالایام پایین بوده؛ این اواخر که دیگر اوضاع واویلاست؛ به دلیل اتفاقاتی که در بازار ارز رخ داده و عواقبِ ناگواری که بحرانهای اقتصاد در زندگی روزمره مردم داشته، قدرت خرید بازنشستگان پایینتر هم آمده؛ همین ناکافی بودن مستمریها، سرمنشأ باقیِ مشکلاتِ معلمان بازنشسته است. اما معلمان بازنشسته چه توقعی دارند؛ با چه میزان دستمزد، مشکلات زندگیشان حل میشود؛ میرزایی به آمار موجود اشاره میکند؛ قبلاً خط فقر را سه تا چهار میلیون برآورد میکردند اما حالا میگویند اگر خانوادهای کمتر از پنج میلیون تومان در ماه درآمد داشته باشد، زیر خط فقر محسوب میشود؛ بازنشستگان هم توقع زیادی ندارند؛ همین که بیایند بالای خط فقر بایستند، کافیست. همسانسازی مستمری بازنشستگان با حقوق دریافتی شاغلانِ همتراز، یکی دیگر از خواستههای بازنشستگان کشوریست که معلمان بازنشسته بیش از دیگران بر این خواسته تاکید دارند. میرزایی با بیان اینکه یک معلم بازنشسته با مدرک کارشناسی ارشد بسیار کمتر از معلم شاغلی که دارای همین مدرک تحصیلیست، دریافتی دارد، ادامه میدهد: ما با همسانسازی به روشِ «پلکانی» مخالفیم؛ معتقدیم این روشِ بطئی و آهسته به جایی نمیرسد و مشکلات ما را برطرف نمیکند. او ادامه میدهد: دولت باید دست به کار شود و مستمریها را متناسب با نیازها و شأنِ معلمان بازنشسته، «یکباره» افزایش دهد تا بازنشستگان بتوانند از یک زندگیِ آبرومند و شایسته برخوردار شوند. یک بازنشسته مگر چقدر زمان برای زندگی کردن دارد، چقدر فرصت دارد که بتواند سالها صبر کند و منتظر افزایش پلکانیِ مستمری بماند؟! سالهای بربادرفته باز نمیگردند میرزایی البته اعتقاد دارد حتی اگر همین امروز مستمریِ معلمان بازنشسته ارتقا یابد و به حدِ دستمزد شاغلان برسد، بازهم حقوقِ تضییع شدهی بازنشستگان در گذشته جبران نخواهد شد. او میگوید: سالهای بربادرفته بازنمیگردند؛ همین امروز هم مستمری ما را بالا ببرند و همسانسازی را اجرا کنند، عطف به ماسبق که نمیشود و این خودش یک مشکل است؛ اگر میخواهند «عدالت» را تمام و کمال اجرایی کنند، باید برای این معضل هم راهکاری بجویند؛ مثلاً میتوانند برای جبران حقوق تضییع شده بازنشستگان، به هر کدام از آنها یک قطعه زمین با کف قیمت واگذار کنند یا راهکارهایی دیگر از این قبیل.... یکی از مشکلات مشترکِ بازنشستگان کشور، ناکافی بودنِ خدمات «بیمه پایه» است؛ بیمه پایه که براساس قوانین و استانداردهای موجود باید نیازهای درمانی اولیه بازنشستگان را برطرف کند، در عمل به جز ویزیت ساده پزشکی و آزمایشات پایه، کابردی ندارد؛ به همین دلیل است که اکثریت شاغلان و تقریباً همه بازنشستگان مجبورند هزینههای «بیمه تکمیلی» را پرداخت کنند تا بتوانند از خدمات درمانی با قیمت مناسبتر بهرهمند شوند. علیرغم اینکه هر ماه مبلغی بابت بیمه تکمیلی از مستمری بازنشستگان کسر میشود؛ خدمات ارائه شده به هیچ وجه رضایتبخش نیست. میرزایی هم به این موضوع اشاره میکند و میگوید: بیمه تکمیلی باید بدون محدودیت، تمام هزینههای درمانی بازنشستگان، اعم از هزینههای پاراکلینیکی و بستری را تقبل نماید؛ مخصوصاً برای بیماریهای خاص. او ادامه میدهد: دردسرِ دیگری که با آن دست و پنجه نرم میکنیم، قرارداد نداشتن بیمه تکمیلیِ بازنشستگان با برخی مراکز درمانیست؛ همین امر موجب می شود بازنشسته نتواند با خیال راحت به هر مرکز درمانی که میخواهد مراجعه کند؛ به همین دلیل است که باید بیمه تکمیلی با تعداد بیشتری مرکز درمانی قرارداد ببندد؛ تا دسترسی به خدمات درمانی برای معلمان بازنشسته تسهیل شود. چه کسی قرار است ضرر و زیانها راجبران کند؟! او مثال میزند: برای نمونه اگر بازنشستهای که در دی ماه 96 بازنشست شده، همان زمان پاداش پایان خدمت خود را دریافت میکرد، میتوانست با این پول، یک واحد آپارتمان کوچک به عنوان سرپناه بخرد اما حالا با این تاخیر چندماهه، همان پول دیگر به هیچ دردی نمیخورد؛ نصف همان آپارتمان فسقلی را با این پول به بازنشسته نمیدهند؛ خُب این تاخیر، این همه به بازنشسته ضرر زده؛ چه کسی قرار است این ضرر و زیانها راجبران کند؟! میرزایی تاکید میکند: علاوه بر این وقتی پاداش پایان خدمت را یکجا نمیپردازند و قسطی میدهند، به احتمال زیاد این پول حیفومیل میشود و بنابراین معلم بازنشسته نمیتواند از این پاداش برای یک سرمایهگذاری درآمدزا استفاده کند و این، کم مصیبتی نیست؛ شما خودتان بهتر میدانید که معلم بازنشسته «حتماً» نیاز به شغل دوم و لذا حتماً نیاز به «سرمایهگذاری درآمدزا» دارد. میرزایی در پایان با اندوه بسیار یادآور میشود: ما معلمانِ بازنشسته دردهایمان را بارها عنوان کردهایم؛ این دردها را در نامهها نوشتهایم و به دست مسئولان کشوری رساندهایم؛ این دردها را پلاکارد کردهایم و در تجمعات دست گرفتهایم؛ این دردها را هرجور که توانستهایم فریاد زدهایم؛ اما کو فریادرس؟ "حسین – ر" یک معلم بازنشسته است، وی وجود نابرابری در حقوق و مزایا و کمتوجهی به منزلت اجتماعی را بزرگترین مشکل قشر فرهنگیان میداند. وی اظهار می دارد: در طول سالهای خدمت مشکلات زیادی در پرداخت حقوق خود و همکارانم شاهد بودم که حتی در مواقعی توان این نمانده بود که به بیان دغدغههای خود بپردازیم. این معلم بازنشسته تصریح می کند: کدام شغل باید پرداخت حقوق و مطالباتش را در تلویزیون دنبال کند؟ چرا برای پرداخت حقوق مشاغل دیگر مشکلی وجود ندارد و همه دستگاهها به راحتی حقوق کارکنان خود را میپردازند اما پرداخت حقالزحمه ما را در بوق و کرنا میکنند؟ این معلم بازنشسته که گَرد سالهای تدریس و سر و کله زدن با بچهها بر موها و محاسنش نشسته بود، بیان می کند: آنقدر برای دریافت پاداش خون دل میخوریم که همان پول را باید خرج دوا و درمان کنیم. وی تأکید می کند: اگر آرامش روحی یک معلم به هم بخورد، قشر گستردهای از مردم جامعه متضرر خواهند شد بنابراین مسئولان باید در تأمین نیازهای معلمان جدیتر رفتار کنند. یکی دیگر از معلمان بازنشسته می گوید: باجناقم بعد از من بازنشسته شده و پاداشش را گرفته است، تفاوت پاداش وی با من هم زمین تا آسمان است، مگر نه این است که من و او در یک کشور درس خواندیم و خدمت کردیم، چگونه چنین چیزی قابل توجیه است؟ آیا این عادلانه است؟ این معلم بازنشسته که نمیخواست نامش درج شود، در حالی که سری به علامت تأسف تکان میداد، اذعان می دارد: چرا همه مشاغل پاداش خود را آرام و بیدردسر میگیرند اما ما هر شب باید منتظر خبری از رسانهها باشیم که فلان مدیر اعلام کند، معوقات معلمان پرداخت میشود. انتهای پیام/ |