جامعه و شهروند 1397/03/04 |
![]() |
بیتوجهی به آسیبهای اجتماعی در حوزه زنان و عواقب ناشی از آن |
باید بگویم که معضل طلاق افزایش و سن شروع اعتیاد کاهش پیدا کرده است و برخی زنان ما درگیر مصرف موادمخدر و محرک هستند. همچنین سن تنفروشی پایین آمده و خشونتهای خیابانی و خانگی افزایش پیدا کردهاند. از سوی دیگر، کودکآزاری شکل سهمگینی به خود گرفته است. همه این موارد نشانگر این است که آسیبهای اجتماعی رو به افزایش هستند. اگر بخواهیم به دلایل آن بپردازیم باید بگوییم که علاوه بر مسائلی مانند فقر، بیکاری، مهاجرت ناشی از مشکلات معیشتی و ... آنچه که امروزه جامعه ما به آن نیاز دارد، پیشگیری سطح یک و دو است. در واقع ما نیاز داریم مهارتهای اجتماعی را به فرزندانمان بیاموزیم و آنها را به ابزاری تجهیز کنیم تا واکسینه شوند. به بیان دیگر باید فرزندان ما توان مقابله با پیچیدگیهای مسائل جامعه را داشته باشند. اینکه صرفا به خانمی چرخ خیاطی بدهیم، او را توانمند نکردهایم. باید زنان در دوران مهدکودک، مدرسه و دانشگاه توانمند شوند، بهگونهای که خود و جامعه را بشناسند و از کمبودها و کاستیهای خود باخبر شوند. باید زنان جامعه بدانند که میتوانند با تواناییهایشان چه کارهایی را انجام دهند. بنابراین ما اگر پیشگیری سطح یک را داشته باشیم میتوانیم کمک کنیم که جوانان ما رفتارهای مناسب اجتماعی داشته باشند. ما پیشگیری سطح دو را هم نداریم. یکی از مسائلی که بسیار کمککننده است، حضور مددکار اجتماعی در مدارس است. اینکه اگر کودکی پرخاشگر و گوشهگیر است و تفاوتهایی دارد، باید مسائل او از همان دوران کودکی دیده شود. از این رو مددکاران اجتماعی بهدلیل تجربه و تخصصی که دارند میتوانند مداخلات مناسبی در خانواده و در ارتباط با کودک داشته باشند و او را به مراکز خدماتی و حمایتی و درمانی ارجاع دهند، اما ما در این زمینه خلأهایی داریم. پیشگیری سطح سه هم که به اندازه کافی نیست. نادیده گرفتن حقوق شهروندی زنان آسیبدیده قوانین حمایتی در ایران بهنفع زنان و کودکان بسیار کم است. لایحه حمایت از حقوق کودکان و نوجوان سه سال در دولت آقای احمدینژاد و نزدیک به 11 سال در مجلس خاک میخورد. هنوز سازمانها به کودکان از زوایای مختلف نگاه میکنند و هر سازمانی به زعم خود میخواهد برای بخشی از آسیبها برنامه ریزی کند. اگر ایران در سال 1372 به کنوانسیون حقوق کودک پیوسته است، یکی از مفاد آن این بود که قوانین حمایتی بهنفع کودکان افزایش یابد و به مفاد پیماننامه نزدیک شوند، اما این اتفاق در کشور ما نیفتاده است. بنابراین برای زنان و کودکان حمایت اجتماعی کافی وجود ندارد. ما هنوز کودکان زیادی را داریم که حاصل از ازدواجهای دو ملیتی هستند و شناسنامه ندارند. طی 14 سالی که بهصورت ویژه با زنان درگیر اعتیاد کار کردم متوجه شدم که بسیاری از آنها و کودکانشان ایرانی هستند، اما هر دو شناسنامه ندارند. چطور وقتی فردی هویت و سهام عدالت ندارد و یارانه دریافت نمیکند، از گزند آسیبها دور بماند؟ ما انتظار داریم رفتار مناسبی با زنان آسیبدیده بهعنوان یک شهروند صورت گیرد. مسائل کودکان و زنان جدا از هم نیست مساله زنان و کودکان جدا از هم نیست. وقتی دختری در سن 13 مطابق قانون مجلس میتواند ازدواج کند، مسئولیت کیفری داشته باشد و نقش مادری و همسری را برعهده بگیرد، طبیعی است که نمیتوانیم این دو گروه را از هم جدا کنیم. اگر ما امروز راهکارهایی برای کمک به زنان آسیبدیده داشته باشیم، کار مناسب و پاسخگویی نیست. بهدلیل اینکه عقبه و تجربیات نامناسب هنوز وجود دارند. وقتی که شادی و نشاط به اندازه کافی در جامعه وجود ندارد، بهنوعی به آسیبهای اجتماعی دامن میزند. وقتی خروج زن با اجازه همسری است که او را ترک کرده است، وقتی اجازه همسر برای عمل جراحی لازم است، وقتی قرار است دختر جوان کافه برود و فوتبال ببیند، او را محروم میکنند. همه این مسائل راه را برای رفتارهای پرخطر زنان که به جامعه و خودشان آسیب بزنند، باز میگذارد. در واقع ما نتوانستیم طی این سالها امکاناتی را برای زنان فراهم کنیم و کاستیهایی را در این حوزه ببینیم. یکی از مسائلی که امروز افزایش پیدا کرده زگیل تناسلی است. آیا برای رفع آن فکری شده است؟ آیا این امکان وجود دارد که دختران نوجوان ما علیه این ویروس واکسینه شوند؟ بنابراین دوباره تاکید میکنم ما نمیتوانیم حوزه کودکان و زنان را جدا از هم ببینیم. تاکنون اینها را جدا از هم دیدیم که آسیبهای اجتماعی افزایش یافتهاند. باید زیرساختها را درست کنیم تا دختران در چهارچوبهای مناسبی رشد کنند. اگر این مورد را لحاظ نکنیم و یک دفعه به پیشگیری سطح سه برسیم، آسیبهای اجتماعی در ایران افزایش پیدا میکنند. فقدان حمایت از زنان آسیبدیده در حوزه آسیبهای اجتماعی مدیران میانی با سرعت زیادی تغییر میکنند و وقتی پستها را میپذیرند، تجربیات مناسب و تحصیلات مرتبط ندارند. برای مثال دو سال در حوزه زنان کار میکنند و بعد آنها را به حوزههای دیگری مانند اعتیاد، کودکان، شبهخانواده و... میفرستند. حتی اگر بسیاری از سازمانهای دولتی دلشان بخواهد مداخلاتی در حوزه کاهشهای آسیبهای اجتماعی کنند، وظایفشان روشن نیست. در واقع پرداختن به این مساله با سازوکارهای مناسبی اتفاق نمیافتد. ما هنوز مرکزی نداریم که زنان بعد از ترک اعتیاد با الگوی ویژه آموزشی به استقلال برسند و صاحب درآمد شوند. حتی زنان با قطع سوء مصرف مواد که به زندگی عادی برمیگردند، گروه هدف سازمان دولتی نیستند. در حالی که اگر بتوانیم زنان با را بعد از بهبودی در سلامت نگه داریم، کار بزرگی کردیم. آنچنان که قطع سیگار و موادمخدر آسان اما ماندن در بهبودی دشوار است. ضعف خودشناسی اغلب زنان سرپرست خانوار وقتی جدا میشوند، مهارت و تخصصی ندارند. از این رو دچار مشکلات زیادی میشوند. از سوی دیگر، زنی که شوهر معتادش را تحمل میکند و جدا نمیشود؛ بهدلیل این است که مهارت شناخت خود و تواناییهایش را ندارد. فکر میکند نمیتواند به جدایی و استقلال بیندیشد. حتی فکر میکند که طرد میشود. تجربه من نشان داده بخش زیادی از زنان توسط غیرهمجنسان تشویق شده و اعتیاد پیدا میکنند. برای اینکه مردان با معتاد کردن آنها میخواهند که دیگر زنان به جانشان غر نزنند. زنان باید بدانند که اگر مسائلشان را بگویند حمایت میشوند. البته متاسفانه هزینه مشاوره برای شهروندان ما گران است و بسیاری از حمایتهای بیمه تامین اجتماعی بهرهمند نیستند. از سوی دیگر، باید گفت که اگر با پدیده طلاق روبهرو هستیم، به این علت است که فرزندان همسری و والدی را نیاموختهاند. خیلی از والدین نمیدانند که تنبیه کودکانشان مصداق کودکآزاری است. آنها تصور میکنند که به این شیوه کودکان خود را تربیت میکنند، در حالی که عواقب این مساله در درازمدت نمایان میشود. آنچنان که ما با زنانی روبهرو میشویم که ممکن است انواع آسیبهای اجتماعی را رقم بزنند. لیلا ارشد |