فرهنگ و اندیشه 1396/05/17 |
![]() |
اول «بیاموزیم» سپس «بنویسیم» |
لعیا نورانی زنوز/ برگهاي تقويم را که ورق ميزنيم 17 مرداد در برابر ديدگانمان ظاهر ميشود روزي که به نام "خبرنگار" نامگذاري شده است. حرمت خبرنگار و روزنامه نگار به قلمیست که در دست دارد، این قلم اوست که ميتواند وسيلهاي براي رفتن به سوي روشنايي باشد، ديوارهاي استبداد را فرو ريزد و اسلحهاي براي مظلومان باشد ميتواند راهنماي سقوط و انحطاط باشد، آزادي را به قربانگاه ببرد و آثاري را خلق کند که افيون انديشههاست بنابراين این قلم را بايد به اهلش سپرد تا آنچه از درونش ميتراود بتواند در ميدان نبرد انديشهها ماندگار باشد و اين زماني رخ ميدهد که اصحاب قلم راوي بيطرف و تيزبين واقعيتهاي جامعه باشند چرا که فقط راستي و حقانيت ماندني است. بديهي است آزادي قلم در هر جامعهاي از اهميت خاصي برخوردار است اگر در جامعهاي قلم آزاد نباشد، آزاد نينديشد، آزاد ننويسد و براي مردم که راه رسيدن به خدا از خدمت به مردم است ننويسد، زندگي معنوي و فکري چنين جامعهاي در سلامت و صلابت کامل نخواهد بود. اينکه خبرنگار حلقه اتصال انديشهها و افکار عمومي است واقعيتي اجتنابناپذير است چرا که عقيده و انديشه به خودي خود منتج به نتيجه نميشود مگر اينکه دارنده انديشه از حق بيان عقيده برخوردار باشد اينجاست که اهميت قلم هويدا ميشود به طوري که آگاهي در پس آنچه از نهانخانه آرميده در آن بيرون ميآيد و به ذهن مخاطب جاري ميشود، به دست ميآيد پس چه نيکوست قلم سکينهالقلوب باشد، زخمي را مرحم نمايد، به مزد و اجرت ننويسد، به بيراهه نرود و ... در اين صورت خوني که از گلويش بر سفيدي کاغذ ميچکد زيبا خواهد بود و ماندگار. خبرنگار و روزنامهنگار يعني حقگو، يعني حقجو، يعني مورخ تاريخي که با عشق، افتخار ميآفريند و چراغ راه جامعه خويش هستند... بنابراين آيا سزاوار است اين مجاهدان را که با تمام وجود و بدون هيچ چشمداشتي توان فکري و قلمي خود را در راه بيداري جامعه، اطلاعرساني و آگاهيبخشي در طبق اخلاص گذاشتهاند، خود را فراموش کردند، با عشق نوشتند و کار كردند را به دست واژهها سپرد، محمدصادق امجدي يكي از آن مجاهدانی است كه حضورش از دهه 50 در روزنامههاي كيهان، اطلاعات، صبح امروز، همشهري، ايران، آراز آذربايجان و صبح آذربايجان در تاريخچه سياسي آذربايجان غربي ماندگار است. امجدي در گفت و گو با ناي قلم سخنان خود را اینچنین آغاز كرد: «قلم» زمانی بر سینه شرحه شرحه کاغذ قرار میگیرد، از این فناپذیرترین عنصر دنیا، فناناپذیرترین سند انسانیت را پدید میآورد. قلم گاهی کتاب آسمانی مینویسد، زمانی مراوده و معاهده و قباله مرزها و بومها میشود! زمانی ارزش مادی «اسکناس» را ترجمان است. شناسنامه و ارزش نکاح را در خود جاری میسازد زمانی نیز «خبر» مینگارد! اما در همه احوال از بیان و ثبت ارزش اندیشه انسانها پیروی مینماید. در آیهی چهارم سوره علق از قلم چنین یاد شده است «الذی علم بالقلم» یعنی با قلم دانستن به بشر آموخته شد. «علم الانسان ما لم یعلم» به انسان آنچه را نمیدانست یاد داده شد (در خبر است كه اول چيزي كه خداي تعالي آفريد قلم بود/ ابوالفتح رازي) این مفاهیم، قدمتی به وسعت تمدن بشری دارد. شعرا و نویسندگان گذشته و حال بزرگترین شادی و توفیق خود را در نوشتن یافتهاند. چرا فردوسی میگوید: «نمیرم از این پس که من زندهام» و حافظ میگوید: «در سینه های مردم عارف مزار ماست» و حتی در عهد جدید هم آمده است که «در ابتدا کلمه بود... انجیل یوحنا» یعنی زندگی با گفتار آغاز میشود. همه و همه در این اندیشه مشترک اند که اگر قلم نبود زندگی برای آنها نیز بیهوده و تلخ میگذشت... برعهده قلم روزنامه نگار است که حکمت را جاری سازد، حکمت در قرآن کریم به دو معنای «اراده و خواست الهی» و «شناخت زندگی بشر» آمده است و لقد اتینا لقمان الحکمه «به لقمان موهبت حکمت عطا کردیم» به مصداق اینکه انسان «چون و چراگر» است لذا در تفاسیر انسان اولیه را به همین معنا متصل کرده است. آدم «میوه منهی» خورد و عارف نیک و بد شد اما آن «درخت منهی» را میگویند که آن «درخت علم» بوده است و هر که آن را بخوردی، چیزها بدانستی (کشفالاسرار ص 148) و از همین جا هم امانت عشق به انسان سپرده میشود تا از طریق آن خود را به فراز فرا کشد. انسان در معرض کمبود است «ان الانسان لفی خسر» برای تعدیل درجه «خسر» عشق و شور که دو نیروی جهنده حیات است در او نهاده شد و آن راه بروز خود را از طریق گفتار و نوشتار با قلم و کردار یافته است. اما آنچه که با قلم و انواع آن که برای مقابله با کتاب بپا خواستهاند داستان دیگری دارند ولی سازنده فرهنگها کتابها بوده است. قبول داریم که نویسنده خود هیچگاه نمیتواند آنچه را که دلخواهش است به قلم آورد زیرا «احساس» سرکش است و «عقل» مهارکننده. آنچه به نوک قلم میآید، باید تعدیلی از این دو حالت باشد. «احساس» نوشته را به جلو میبرد ولی «عقل» هشدار میدهد و میگوید که نوشته و تراوش قلم خود را با مصلحت زمان و جذب اجتماع تطبیق بده! به نظر «محمد علی اسلامی ندوشن» نویسنده وقتی بنا دارد حرف آخر را بزند باید موازنه باریکی میان «احساس» و «عقل» پیدا کند او اعتقاد دارد تمام نوشته های ارزنده ای که تاکنون پدید آمدهاند کم و بیش از این روش پیروی کردهاند. * اول «بیاموزیم» سپس «بنویسیم» وي ادامه ميدهد: میگویند کسی که «دیکته مینویسد غلط هم مینویسد» اما آنچه که دیکته عقل نامیده میشود حسابش از این «حسابگری» جدا میگردد نوشتههایی که از اغراض شخصی یا از بیم امید حقیرانه سرچشمه میگیرد، طبیعی است که آنها قابل اعتنا نخواهند بود. هر چه روی کاغذ آمد و در حروف چاپ مجازی یا غیرمجازی جای گرفت نمیتوان آن را نوشته خواند اما قلمی که وسعت تراوش آن در مطبوعات چه مجازی و چه غیرمجازی به دید عموم میرسد باید نه تنها در «دایره ممکن» باشد بلکه با جهان شمولی خاصی جاری شود. اینجاست که نقش قیامتی خبرنگار و روزنامه نگار هویدا میگردد ببینید...در گذرگاه زمان قرار گرفتهایم عزم راسخ داریم و هم عصر اطلاعات و ارتباطات غول پیکر هستیم و نظاره گر «آینده ارتباطی» و «هم پوشانی فرهنگی دنیا» ولی در بازار «بینالمللی پیام» متاعی برای عرضه تدارک ندیدهایم نقش خیالی قلم مطبوعاتی چه تصویری را باید به این بازار مکاره عرضه میکند! قلم به دست مطبوعاتی شهرستانی که جای خود دارد! او از رنگین کمان خرده فرهنگهای منطقه حیاتی خود بی خبر است! فرهنگ عمومی را به خوبی نمیشناسد از چرایی دعوت به سکوت عمومی بیکرانه های شاعرانه و نویسندگان گذشته نسل خود بی اطلاع است زیرا تاریخ نمیداند! و کالبدشکافی علمی آن نیز توسط قلمهای توانای دولتی به عمل و طرح و مکاشفه و ديدار نرسیده است در عوض این باور غلط در او رشد کرده است که ما حضور توانمند در بستر پیشرفتهای همه جانبه و کشف ناشناختهها با عبور از فن آوری اطلاعاتی همراه اندیشه و قلم خود و تراوشات آن داریم. او و همه ما بی خبریم که رسانه های امروز جهان جدیدی خلق کردهاند رسانههایی با بهره گیری از قدرت خلاقه قلم و تکنولوژی و فضایی که در اختیار دارند حد و مرز را به هم زدهاند، در مدت زمان کوتاهی حیات فردی ما با حضور تکنولوژیهای جدید رسانه ای دچار تحول خواهد شد. تکنولوژیهای جدید رسانه ای نظیر تلویزیون، ماهواره و اینترنت انسان جدیدی را به بار خواهند آورد به طوری که «دکتر باقر ساروخانی» آن را «انسان رسانه راهبر» خوانده است و ما لاجرم باید در عصر حاضر حداقل «سواد رسانه» را جزو ضرورتها بنامیم! اگر اعتقاد داریم که تکامل فرهنگی ما لاجرم از محمل آموزش میگذرد باید اول «بیاموزیم» سپس «بنویسیم» و در اندیشه خود همیشه حالات «رویاننده» ها را پرورش دهیم نه «میراننده» ها را! * تيترهاي درشت ميزنيم در حالي كه تيترهاي درست را فراموش كردهايم! اگر بي توجه به اين باورها و با وقوف به نادانستههاي خود باز قلم به دست گرفته و ادعاي نوشتن و حتي دبيري و سردبيري نوشتههاي خودمان را بكنيم زهي عقبماندهتريم تا آنجا كه با وجود نادانيهايمان تصميم ميگيريم و اعتماد به نفس هم داريم و تيترهاي درشت ميزنيم در حالي كه تيترهاي درست را فراموش كردهايم! ما بايد با ذخيرهسازي دانستههاي خود با دقت كامل، متاثر از علم نگارش آن هم از نوع جديد و خبري روز محتوا و ملات نوشتههاي خود را آنچنان روزآمد و قوي كنيم تا صفحات جرايد تحت مسئوليت خود، وزين، علمي و كارآمد باشد! اگر تصميم داريم براي جهاني شدن «ارتباط گزينشگر» را فرا راه خود قرار دهيم چارهاي جز آموختن نداريم اگر آشنايي با پيوندهاي الكترونيكي ساكنان دهكده جهاني را در محاق امجدي تصريح ميكند: در رپورتاژهاي سفارشي (ژورناليسم تجاري) آیینه تمامنماي عملكردهاي دولتهايمان نيستيم دليلش اين است كه از فن جديد اطلاعرساني بر محور تبليغي (حسن عمل) بيخبريم آنها گاها ميآيند و ميروند و چپاول ميكنند و ما هرگز چيزي از آنها ننوشتهايم! صرفا صفحهپركني و امضاي سند و كسب وصول مبالغ احتسابي آن هم از محل تيراژ غيرواقعي كه سفارشدهنده عملكردها و مردم را اغوا ميكند، دريافت ميكنيم! اگر تاريخ را درج ميكنيم و اتفاقات محلي را بازگو مينماييم از همسویی آن با تاريخ عمومي كشور بيخبريم صحت و سقم آن را و منظور بيگانگان را در بستر تاريخي محل زندگي خود نميسنجيم حتي نشخوار خبر ميكنيم، نسخهبرداري از اينترنت مينمائيم بيآنكه به درستي آن به كهنه بودن خبر يا سوژه و گزارش و انطباق آن با جريان روزآمد محل زيست خود و نقش سياست دولتهايمان واقف باشيم. پيشكسوت عرصه خبر اینگونه سخنان خود را به پايان ميرساند: خلاصه كلام اينكه عليرغم «ناداني نسبي» خود را «داناي نسبي» فرض ميكنيم حتي به اغلاط املاييمان بيتوجهيم چون كسي خود را مقيد به اعتراض بر نوشتههايمان نميبينيم! فكر ميكنيم درست نوشتهايم در حالي كه اصل سخن اين است كه كسي يا نميخواند يا نميخواهد كه اعتراضي هم داشته باشد! ما همچنان خود را دبير، سردبير نوشتههايمان ميدانيم در شناسنامه «نشريهمان» با حروف بزرگ آن را ميآوريم و با ارقام غيرواقعي تيراژ تلاش ميكنيم به مخاطب القا كنيم كه «انتشار خوبي داريم» و بدين سبب و شايد به دلايل نامعلوم نام خود را با افتخار بر تارك روزنامه و نشريه مجازي و غيرمجازيمان حك ميكنيم و شمارگان بازديدكننده را تكرار و تكرار ميكنيم اما نميدانيم كه روزي به اين نوشتهها نمره هم بگيريم. بياييد امروز را آن روز بناميم و اين نوشته را هر چند موجز وسيله و محك قرار دهيم زيرا اعتقاد داريم كه شناخت ناشناختهها، جزو قلمرو قلم رسانهاي است و ارزش قلم و آنچه از آن ساطع ميشود كالايي توليد ميكند كه انديشههاي نسل جوان و پويا و جوياي نام منطقه حياتي ما به آن متصل است! اگر هر صفحه مطبوعات حداقل 150 سال عمر دارد و هر نوشته خوب مجازي روزها و ماهها در صفحه مجازي ميماند بايد به دور از غرضها و مرضهايي باشد كه از نادانيهاي ذاتي فراهم ميآيد اگر چنين نباشد كلاه گوشه انديشه ما نيز پس معركه خواهد بود و آيندگان به سخافت انديشه گذشتگان خود خواهند خنديد! و سير تمدن شكوفا نخواهد شد در حالي كه ما به رويش بيش از ايستايي نياز داريم و رعنايي تمدن و فرهنگ ما از اين مسير ميسر است. پس بياييد باهم تعريف جامعي از ارزش قلم و سلاله سليم آن را با خود داشته باشيم و چگونگي درمان ناملايمات اجتماعي را شروع كنيم همچنان که پروردگار متعال در صحف كريم و ساير كتابها از اين طريق آغاز كرد بیایید بياموزيم سپس بنويسيم و سلاله سليم قلم را پاس داريم. انتهاي پيام/ |