جامعه و شهروند 1396/02/10 |
![]() |
به مناسبت هفته معلم؛ معلمان از دغدغههای خود می گویند |
میخواهید در آینده چهکاره شوید؟ «میخواهم معلم شوم؛ زیرا...»؛ این موضوع انشا خاطره مشترک کودکی بسیاری از ماست. بهترین خاطرههای دانشآموزیمان در لحظههایی سپری شد که نقشههایی برای برهمزدن نظم کلاس میکشیدیم و معلمهایی که صبورانه یا ناصبورانه برایمان خاطرهها ساختند و اینروزها برایشان خاطره شدیم؛ خاطرهای دور از دوران تدریسشان. بزرگتر شدیم و مثل «خانم معلم» یا «آقا معلممان» روزگار پرمشغلهای را میگذرانیم. شاید این روزها بهتر حال و هوای معلمهای مدرسهمان را درک کنیم. به مناسبت هفته معلم، معلمان دغدغههای خود را از حرفه معلمیشان می گویند که باهم می خوانیم: فروغ تیموری: معلمان حیاتبخش زندگی دیگران و جامعه هستند شعار امسال روز جهانی معلم از سوی یونسکو چنین اعلام شد: «میداندادن به معلمان، ساختن جوامع پایدار» و امسال در آستانه روز معلم به این میاندیشم که تا چه اندازه این شعار تحقق یافته است؟ این سؤال برایم مطرح میشود که آیا شرایط فکری و مادی بانیان فرهنگ بهخصوص معلمان این کشور که معماران فکر و اندیشه تنها سرمایه پایدار این کشور یعنی شهروندهای آینده این مرز و بوم هستند، آرامش روانی و روحی برای انجام رسالت خود یعنی تربیت نسلی روشنفکر و فرهیخته که ضامن امنیت و صلح پایدار باشند را دارا هستند؟ آیا دغدغه دولت بهبود آموزش و فرهنگ کشور نخواهد بود؟ آیا توانمندسازی و رشد و پرورش نسلهای این سرزمین برایشان مهم نیست؟ و توجهکردن و اهمیتدادن به سازندگان این اندیشه و دانایی جزء کدامیک از اولویتهای دولت است؟ معلم یک کارمند یا کارگر ساده نیست. او فراتر از اینهاست. کسی است که بهترین سالهای عمرش و اوج جوانیاش را در کلاسهای درس و کنار دانشآموزان و نسلهای مختلف گذرانده است. انسانی است که زندگی ۳۰ساله حرفهای خودش را وقف آموزش و تعلیم و فرهنگ میکند و از کارش هم راضی است، به دانشآموزانش عشق میورزد و کارش را عاشقانه انجام میدهد. اکثر این افراد تمرکزشان بر روی همین یک شغل است. معلمانی که در طول زندگیشان حیاتبخش زندگی دیگران و جامعه بودهاند و بهدور از هیاهو و بیتکلف فعالیت کردند و حتی سیستم هم آنها را ندیده و نمیبیند! پس انتظار میرود از دولت محترم آینده هدف غایی و فلسفه اصلی آموزشوپرورش و رسالت خطیری که بر دوش دارد را بشناسد و در سند چشمانداز و برنامههای راهبردی و سند ملی آموزشی رو به سوی کمال و توجه به انسانیت و شأن عظیم و والای معلمان قدم بردارد. دلسوزانی باشند که حرف اصلیشان عدم تبعیض بین کارکنان مختلف دولت و احترامگذاشتن و بهادادن به جایگاه و ارزشهای معلمان در کنار نیازهای مادی و معیشتی باشد زیرا توجه به نیازها، سختیها و مشکلات متعدد این قشر زحمتکش، توجه به پیشرفت و توسعهیافتگی کشور است. حمایت از او حمایت از نسلهایی است که در جامعه توسط او تربیت خواهند شد... . جلیل کریمی: من با معلمی زندگی میکنم از کودکی، زمانی که به دبستان میرفتم، همیشه معلم را بر اریکه قدرت اندیشه میدیدم و باور داشتم که میتواند حتی جهانی را تغییر دهد! میتواند پاسخگویی صبور برای همه سؤالهای درون ذهنم باشد! آنچه از او و کلاسش در ذهن من ماندگار ماند، شکوه اندیشهاش بود که مرا خالصانه به جایگاهش علاقهمند میکرد. با خودم میگفتم: اگر پلیسها اسلحه دارند، او هم اندیشه دارد. او میداند و میتواند. سالها گذشت، معلمان زیادی را دیدم. من هم بزرگتر میشدم، زمانه تغییر میکرد. باز هم او را دوست میداشتم. معلمی را هم دوست میداشتم. آنقدر که خود نیز معلم شدم و امروز، معلمی همه زندگی من شده است! معلمی را دوست دارم، همچون نجابت عشق و میدانم که در این راه نباید خود را گول زد. باید آدم بود و عاشق. باید فهمید. باید از خواب غفلت بیدار شد. باید خلاقیت داشت... میدانم که معلم خوب، معلم آگاه است. میداند که نباید متملق باشد. میداند که رئیس بنا بر دلایلی رئیس شده و او بنا بر همه دلایل معلم است. او میداند که اگر خود بر حقوقش آگاه باشد آن را مطالبه میکند و خود نیز میتواند دیگری را از حقوقش آگاه كند. او اگر به خود احترام بگذارد و خود را ارزان نفروشد، دیگران هم برایش ارزشی قائل خواهند بود. معلم خوب تنها کار و هدفش برایش ملاک است، نه خرسندی پشت میزنشینان. معلم خوب میداند که دانشآموزش به امید او به مدرسه میآید. میخواهد او هم بفهمد، او هم از ناآگاهی به تنگ آمده است. معلم خوب باید راهش را آگاهانه انتخاب كند و مراقب باشد که پایش بر گلولای غفلت نچسبد! حال که افزون بر ٢٠ سال از معلمیام گذشته، معلمی را زندگی میکنم و تلاش میکنم تا آزاد باشم و درس آزادگی بیاموزم! با خود عهد بستهام که معلم باشم و این واقعیت را که معلمیاز ارج و قرب افتاده را از ذهنم بیرون بیندازم و هیچگاه چشمان گودرفته و منتظر شاگردم را با دنیاها عوض نکنم و با خودم عهد ببندم که همیشه معلم باشم. صفیه بسیمی: موانع عشق معلمی بسیاری از معلمان با عشق آموزش و هدایت نسل آینده پای به مدرسه میگذارند. سالهای اول کارشان با تلاشها و کوششهای بسیاری که ناشی از شوروشوق تعلیم است، همراه است. از وقتهایی که صرف میکنند تا خلاقیتهایی که در آموزش بهکار میبرند، همگی نشان از شوروشوق آموختن و آموزاندن است. اما چه میشود که معلمان پس از چند سال بهویژه نیمه دوم سنوات خدمتشان دچار رکود و سکون میشوند؟ چه عامل یا عواملی باعث کاهش این شوروشوق و عشق به تدریس میشود؟ عوامل زیادی بر این امر اثرگذار است. اگر از عامل معیشتی بگذریم، آنچه قابل توجه است عوامل روحی و روانی کاهش شور و شوق معلمی است که عمدتا حاصل سیستم بیتحرک و ناکارآمد هستند. معلمان مادامی که احساس اثرگذاری داشته باشند، با تمام وجود برای امر آموزش تلاش میکنند اما همین که تلاشهای خود را در آموزش بیتأثیر ببینند، دچار سرخوردگی و بیانگیزگی میشوند. سالیان سال است که قوانین تحصیلی در ایران آموزش را فرمالیته کرده است و دانشآموزان با هر اندازه استعداد و توانایی مقاطع را طی کرده و مدرک میگیرند. تبصرهها و مادهواحدههایی که قبولی دانشآموزان را تضمین کرده، نیاز به تلاش را در دانشآموزان به شدت کاهش داده، معلمان را به افرادی بیاثر در سرنوشت تحصیلی آنان بدل کرده است. هیچکس منکر تأثیر روشهای خلاقانه و تلاشهای مضاعف معلمان در کشف و شکوفایی دانشآموزان مستعد نیست اما وقتی اهرم سنتی معلمی از دستش گرفته شده است نمیتوان انتظار داشت که دانشآموز در این سطح فکری- سنی خود، درک درستی از نیازهای امروز و فردایش داشته باشد و قدم در راه آموزش پایدار بگذارد. عبور تمام دانشآموزان از سد سنجشهای پایانی، دانشآموزان را بیتحرک کرده و این گمان را در بین معلمان قوت بخشیده که تلاشهایشان تأثیری در سرنوشت تحصیلی دانشآموزان ندارد و روشهای مختلف آنان بیتأثیر است. به عبارتی تلاش کنند یا نکنند، نتیجه یکی است و همه قبولاند. این عامل آنقدر قوی بوده که بیانگیزگی معلم و شاگرد را توأمان درپی داشته است. فشار مدیران و ادارات آموزش و پرورش بر نمرهدهی باعث کاهش شوروعشق معلمی شده و معلم خود را در امر آموزش کنارگذاشته میبیند. وجود تبصرههای قبولی دانشآموزان را از این مطلب آگاه کرده است که با هر میزان یادگیری قبول میشوند و دست معلمان در سرنوشت تحصیلی آنها کوتاه است. این آگاهی شأن و منزلت معلم را در نزد دانشآموزان کاسته و یکی از علل عمده کاهش عشق و نشاط معلمی است. فرادستان با هر نیت و تدبیری دست به این تغییرات در سیستمهای سنجش زدهاند بماند ولی امید است که به آثار زیانبار آنها نیز توجه کرده و قدمی درجهت بهبود شرایط بردارند و با اصلاح قوانین موجود سنجش و آزمون شأن و منزلت معلم و اثرگذاری او در سرنوشت تحصیلی دانشآموزان را احیا کنند. مهسا نوری |