جامعه و شهروند 1400/12/02 |
![]() |
تعریف نادرست از غیرت زمینهساز بروز رفتارهای ایذائی |
لعیا نورانی زنوز/ «رسانهها فرصتي يگانه براي فرهنگسازی، آگاهیدهی، اطلاعرساني و تعامل هستند. در این زمانه که زندگی با سرعتی سرسامآور در حرکت است و شاهد وقایع متفاوت، غیرمنتظره و حتی هولناک هستیم این رسانهها هستند که ما را به دنیای پیرامونمان پیوند میزنند. رسانهها به غیر از کارکرد فردی دارای کارکردهای اجتماعی نیز هستند که میتوان به همبستگی اجتماعی، نقشهای تفریحی، خبری و آموزشی، همگنسازی، آگاهسازی، احساس تعلق اجتماعی، راهنمایی و و رهبری اشاره کرد. آنچه قابل توجه است پیوستگی عمیق نقش و کارکرد رسانهها با هنجارهای اجتماعی است. جانمایه نظريههاي هنجاری ساختار و عملکرد رسانهها، "بایدها و نبایدهای حاکم بر رسانهها در شرایط مختلف" است که در این میان نظريه هنجاري "مسووليت اجتماعي" مساله همخواني ميان آزادي، مسئولیت و پاسخ به نیازهای جامعه را مورد بحث قرار داده و ضرورت ايجاد نوعي تفاهم ميان آنها را بررسي كرده است. با اين رويكرد پیوند عمیقی میان آزادی و وظایف و مسوولیت اجتماعی رسانهها وجود دارد. به طوری که براساس این نظریه، رسانهها بايد برخي تعهدات و وظايف را در برابر جامعه بپذيرند و آنها را انجام دهند، براي تحقق اين تعهدات، بايد به استانداردهاي حرفهاي خبري مانند حقيقت، صحت، عينيت و توازن توجه فراواني معطوف شود، ضمن اینکه رسانهها بايد از آنچه ممكن است به جنايت، خشونت يا بينظمي در كشور منجر شود، پرهيز كنند. براین اساس موضوع قتلهاي ناموسي از منظر رسانهاي نيازمند بازخواني مجدد است... آنچه در زمینه تراژدی قتلهای ناموسی از سوی رسانهها برجسته میشود، "خلاءهای قانونی"، "دوگانگی و ناسازههای فرهنگی تنشزا"، "ساختارهای سنتی"، " تعصبات اجتماعی و فرهنگی"، "ازدواجهای اجباری" و "فرار از خانه" است که بدون تردید هر کدام از این موارد تاثیرگذار بوده و نیازمند آسیبشناسی است، اما آنچه باعث رخداد این پدیدهی مشمئزکننده میشود و نباید از آن غفلت کرد که شوربختانه مغفول نیز واقع شده و مطمح نظر این مقال نیز میباشد، برقراری روابط غیرمتعارف و پیمانشکنی میان زوجین است. لذا میطلبد رسانهها برحسب رسالت و مسوولیت اجتماعی خود با گفتگوهای تحلیلی و گزارشهای انتقادی به آگاهیبخشی متنوع و کارشناسی بپردازند و کاستیهایی که در جامعه به دنبال کمتوجهی نظام دانشگاهی و نهادهای پژوهشی در حوزه علوم انسانی ملموس است را پر کنند.» «نای قلم» برای بررسی ابعاد مختلف قتلهای ناموسی و دلایل خیانت زوجین با کارشناس ارشد روانشناس بالینی، مدرس، مشاور بهبود فردی ازدواج و خانواده و نویسنده دو جلد کتاب به نام "جرعه جرعه آرامش" و "اقامت در سرزمین اکنون" گفتوگو کرده است. فریبا زنوزی، معتقد است، اگر آموزش و پرورش، رسانهها و نهادهای مشابه به جای رفتارها و گفتارهای شعارگونه در تکریم منزلت زنان و خانواده، کار علمی میکردند بدون شک تاثیر مثبتی میگذاشتند. او میگوید، خشونت، خشونت میزاید. وقتی در جامعه گفتگو یا انتشار تصاویر درباره موارد منفی و پرخاشگرانه پرتکرار باشد، احتمال بالا رفتن اشتغال ذهنی افراد جامعه به آن موضوع نیز بالا میرود. از سالها پیش، هر از گاهی مجرمی را در ملأعام به دار مجازات میآویزند با این تصور که تماشای مراسم اعدام بازدارندگی در مقابل جرم و جنایت خواهد داشت ولی آیا در این سالها جامعه ما به سمت آرامش رفته یا به سمت خشونت؟ در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید. جامعه دلنگران ترویج قتلهای ناموسی و در نتیجه ناامنی بیشتر جامعه است، سؤال مشخص این است که چه نقایص و کمبودهایی زمینهساز وقوع جرایم فاجعهباری همچون قتل ناموسی میشود؟ بیشتر از هر عاملی به نظر من، داشتن تعریف نادرست از ناموس و غیرت زمینه بروز رفتارهای ایذائی را فراهم میکند. همین تعریف غلط به تنهایی میتواند فاجعه به بار بیاورد. تاکید فراوان روی واژه ناموس و غیرت در واقع تقویت همان کنترلگری است که من از آن به عنوان سم رابطهها یاد میکنم. با این تعریف از ناموس و غیرت زنان انسانهایی با هویت مستقل و خواستهها و نیازهای انسانی به حساب نمیآیند بلکه افرادی تحت سلطه به شمار میآیند که فقط باید خدمترسانی کنند. خدمت به پدر و برادر و اعضای خانوادهاش و بعد از ازدواج خدمت به همسر و والدین همسر و فرزندان خودش. وقتی تعریف نادرست ناموس همراه شود با اختلالات روانشناختی یا ناتوانی در مدیریت هیجانات، به ضرب و جرح و قتل نیز منجر میشود. مهمترین علل قتلهای ناموسی چیست؟ من ریشه قتلهای ناموسی را در فرهنگ قومی و برخی جاها قبیلهای و شیوههای فرزندپروری پدران و مادران میبینم. وقتی به پسر خردسال خانواده مرتبا القا میشود که باید مراقب باشد چشمهای ناپاک نظارهگر خواهر و مادرش نباشد. این پسربچه گمان میکند اگر کسی به خواهر و مادرش نگاه کند یا با آنها حرف بزند چه فاجعهای رخ داده است و دچار احساس گناه و تقصیر نیز میگردد که نتوانسته از نوامیسش مراقبت کافی بنماید. ردپای باورهای مخرب را دیدید چگونه از کودکی در ضمیر کودک جای میماند و آنچنان قدرتمند هستند که در بزرگسالی نیز رهایمان نمیکنند مگر اینکه کاری در جهت اصلاح باورهایمان انجام دهیم. البته اختلالات روانشناختی مثل اختلال شخصیت پارانوئید و ضداجتماعی برای فرد مرتکب جرم و اختلالات روانی_جنسی در زنان را نیز نباید نادیده گرفت که باز هم به بستر ناسالم خانوادگی و فرهنگی بر میگردد. قتلهای ناموسی همچنان ادامه دارد و بهتازگی حادثهای خشونتبار در اهواز رخداده است. تکرار این حوادث و انتشار تصاویر آن در شبکههای اجتماعی چه پیامدهای اجتماعی به همراه دارد؟ خشونت، خشونت میزاید. وقتی در جامعه گفتگو یا انتشار تصاویر درباره موارد منفی و پرخاشگرانه پرتکرار باشد، احتمال بالا رفتن اشتغال ذهنی افراد جامعه به آن موضوع نیز بالا میرود. از سالهای سال پیش، هر از گاهی مجرمی را در ملأعام به دار مجازات میآویزند با این تصور که تماشای مراسم اعدام بازدارندگی در مقابل جرم و جنایت خواهد داشت ولی آیا در این سالها جامعه ما به سمت آرامش رفته یا به سمت خشونت؟ در اکثر قتلهای ناموسی موضوع خیانت مطرح است اگر بخواهید خیانت را تعریف کنید، چه نوع تعریفی را مناسب میدانید. خیانت یعنی رابطه عاطفی، شناختی یا جنسی با جنس مخالفی که پنهان است. رفتارهایی که در رابطهی فرد با همسرش باید رخ دهد ولی با مرد یا زن دیگری رخ میدهد. آلودگی نفر سوم هم میگویند. شریک شدن سرمایههای شناختی، عاطفی، جسمی و جنسی با فرد دیگری غیر از همسر که این امر مانع کامل انجام شدن رابطه زناشویی میشود. بخشی از انرژی، زمان، احساسات و هیجانات وارد کانال دیگری غیر از کانال ارتباطش با همسر میشود. با این حساب، خیانت یعنی هرگونه رابطه نوشتاری، صوتی و شفاهی، دیداری یا عمل جنسی با فرد سومی که از دید همسر پنهان نگه داشته شود. رابطه فرازناشویی میتواند در قالب پیامک، مکالمه تلفنی، ارسال تصویر یا رابطه جنسی اعمال گردد. به طور کلی چه عواملی باعث افزایش خیانت و روابط فرازناشویی شده است؟ عوامل متعددی مثل تعارضات فراوان و گاهی پایدار بین زوجین از قبیل مسائل مالی یا مداخله اطرافیان به زور مثال خانواده همسر، پایین بودن میزان صمیمیت جنسی و عاطفی بین زن و شوهر، اختلاف در انتظار از همسر و نقش وی ممکن است فرد از همسرش نقشی را انتظار داشته باشد که یا در توان وی نیست یا اصلا خواسته او نیست، نداشتن اهداف مشترک و بلندمدت در زندگی، استرسورهای طولانی مدت و شدید مثل نگرانیهای مختلف، فشار کار، مسئولیتهای خانوادگی سنگین و یا ترکیبی از اینها، البته ویژگیهای شخصیتی فرد خیانتگر هم میتواند در ایجاد خیانت موثر باشد مانند عدم پذیرش خود و احساس ناامنی نسبت به خودش یا به قول روانشناسان، فردی با دلبستگی ناایمن، سطح بالای هیجان خواهی، تنوع طلبی بالا، قضاوت ضعیف، ضعف در کنترل تکانه، ضعف در تعهد و ارزشهای اخلاقی ضعیف، اجتناب از تعارض و بگو مگو و مشاجره هم ممکن است فرد خیانتگر را به سمت خیانت سوق دهد. مهمترین عامل برای خیانت در جامعه ما کدام مورد است؟ با توجه به عواملی که در پرسش قبلی ذکر شد نمیتوانیم به طور دقیق اعلام کنیم کدام عامل مهمترین است. بحث خیانت از آن جمله مواردی است که کار آماری صحیح و دقیقی صورت نگرفته است. ولی نظر شخصی خودم بدون بررسی آماری و با تکیه بر مشاهدات خودم، معتقدم نادیده گرفتن نیازهای زن یا شوهر از جانب همسر خیانت دیده به عنوان عامل زمینهساز خیانت و در طرف مقابل هم عدم تعهد و ارزشهای اخلاقی ضعیف مهمترین عامل هستند. آیا آموزش و پرورش و رسانههایی مانند صدا و سیما که فراگیری بیشتری دارند توانستند نقش خود را در زمینه آموزش مهارتهای زندگی به کودکان، نوجوانان و جوانان ایفا کنند؟ اگر توانسته بودند که حالا با این حجم از خیانت و روابط فرازناشویی روبرو نبودیم. زنی که در اکثر فیلمهای صدا و سیما یا در کتابهای درسی می بینیم اغلب برگرفته از همان نگاهی است که زن را در درجه انسانی پایین تری قرار می دهد و هویت و شخصیت مستقلی برایش قائل نیست. اگر این دو نهاد و نهادهای مشابه به جای رفتارها و گفتارهای شعارگونه در تکریم منزلت زنان و خانواده، کار علمی می کردند بدون شک تاثیر مثبتی می گذاشتند. آیا با وجود تغییرات زیادی که در سطح جهانی در تغییر الگوهای زندگی مشاهده میکنیم، ما هنوز هم باید به الگوهای قدیم زندگی خانوادگی ایرانی وفادار باشیم؟ آیا این الگوها در هزاره سوم جهانی کاربردی دارد؟ منظور شما را از الگوهای قدیم زندگی خانوادگی ایرانی را متوجه نشدم برداشت من از سوال شما ازدواج یا زندگی سنتی در مقابل ازدواج و زندگی مدرن هست. درست متوجه شدهام؟ بله دقیقا... در زندگی سنتی، چه مذهبی و چه قومی و قبیلهای و فرهنگی، نقش زن و مرد و خانوادهها مشخص است. به ویژه در تعالیم مذهبی ما نقشها کاملا تعریف شدهاند. زن مسئول امور منزل و فرزندان است و مرد مسئولیت تامین معاش خانواده را بر عهده دارد. تصمیمات در نهایت توسط مرد گرفته میشود و زن مطیع و فرمانبردار است. مرد موظف است وسایل رفاه و آسایش زن را همانگونه که در خانه پدری بوده است فراهم نماید. زن برای انجام امور منزل و شیر دادن به فرزندانش میتواند طلب اجرت نماید ولی آیا این الگو رعایت میشود؟ تمایل به کنترلگری، این الگو را به هم ریخته و غیر از سلطهجویی بر همسر، چیزی باقی نمانده است. سلطهجویی زنان و وارونه شدن نقشها هم البته بسیار دیده شده است. اینکه زوجین کدام الگو را در زندگی مشترکشان انتخاب نمایند بستگی به خودشان دارد ما جامعهای در حال گذار هستیم و هنوز جامعه ما شناخت و آمادگی کافی برای ورود به دنیای جدید را ندارد. هستند مردان و زنانی که با بهرهگیری از تربیت سالم و مطالعه و تعمق در باب زندگی کیفی، رابطه سالم و متعادل به نتایجی رسیدهاند و آن نتایج را در زندگی خود پیاده و اجرا مینمایند ولی اکثریت زنان و مردان اینگونه نمیاندیشند به طوری که میبینیم زنان هم حق طلاق و حق حضانت فرزند و حق تعیین مکان زندگی میخواهند هم مهریه سنگین. سنتی و مدرن باهم. فعلا این خواسته که زنان و مردان ازدواج مدرن با حقوق انسانی برابر داشته باشند آرمانگرایانه به نظر میرسد ولی امیدوارم روزی فرا برسد که زنان و مردان در پی درانداختن طرح ازدواج مدرن بر پایه گفتگو باشند. خیانت به هرحال یک کجروی اجتماعی است. چطور می توان آن را کم کرد تا آسیبهای کمی به خانواده و جامعه وارد شود؟ چه راهکارهایی پیشنهاد میکنید؟ همان طور که گفتم ما در جامعه خودمان نه آمار دقیقی داریم و نه مطالعات گستردهای انجام گرفته لذا پژوهش درباره خیانت یک ضرورت است و همکاری متخصصان مختلف و نهادهای مرتبط را میطلبد. ولی اینکه وقتی خیانت واقع شد چه کنیم؟ به زوج آسیبدیده از خیانت توصیه کنیم به درمانگر روابط فرازناشویی مراجعه کنند. خیانت را با تقبیح کردن یا خشونت و سر بریدن نمیتوان از بین برد، بلکه علل و عوامل باید توسط متخصص تراپیست و همراهی زوجین شناسایی شود تا مسیر درمان طراحی گردد. آموزش زوجین در موارد زیر میتواند در محکمتر کردن پیوند عاطفی همسران بسیار موثر باشد، به رسمیت شناختن نیازهای اساسی یکدیگر، تعیین حد و مرز ارتباطی با افراد دیگر مانند خانواده زن و شوهر، گفتگوی مداوم درباره امور مختلف، گذراندن وقت کیفی با یکدیگر بدون حضور فرزندان و دیگران، مراجعه به روانشناس وقتی نشانههایی از کاهش صمیمیت و بروز دلزدگی زناشویی دیده میشود. غیر از وظیفهای که نهادهای مسئول برای بهبود اوضاع خانواده دارند، خود خانوادهها در درون ساختار خانوادگیشان چه راهحلی را باید برای مواجهه با شرایط سخت داشته باشند؟ تا چه حد باید یک وضعیت خانوادگی را تحمل کرد و برای پایدار ماندن آن جنگید؟ آیا باید هر شرایطی را در طی زمان زناشویی تحمل کرد؟ اغلب نابهنجاریها از دل خانوادههای مشکلدار بروز میکند. متاسفانه رشته روانشناسی و شاخه تخصصی زوج درمانی و خانواده درمانی به طور مطلوبی شناسانده نشدهاند. مردم از تخصصها و خدمات روانشناسان اطلاع درستی ندارند. لذا چون تعریفی از زندگی سالم و متعادل در ذهن ندارند با ماندن و تحمل شرایط سخت و طاقتفرسا زندگی را به پیش میبرند. زنان و مردان زیادی هستند که از اختلال روانی همسرشان بیاطلاعند و فکر میکنند تنها راه چاره، تحمل است. آگاهیبخشی به زنان و مردان از هر طریق که امکان داشته باشد ضروری به نظر میرسد. به نظر شما اگر افراد قبل از ازدواج به مشاوره بروند، تا چه حد میتوانند مشکلات و مسائل شان را مدیریت کنند؟ من خودم در مشاورههای پیش از ازدواج، خانم و آقای کاندید ازدواج را از بالای ابرها به روی زمین میآورم به دنیای واقعیتها. با ابزارهایی که علم روانشناسی در اختیار ما قرار داده نیمرخ روانی شخصیتی هر دو طرف را ترسیم میکنم و برایشان توضیح میدهم که در چه مواردی با هم سازگار یا ناسازگارند؟ با چه چالشهایی در زندگی مشترک مواجه خواهند شد؟ چه راهحلی برای آنها دارند؟ شناخت خود و دیگری، اولویتها و ارزشهای اخلاقی و فردی که دارند آیا همسو است یا غیرهمسو؟ بررسی میزان پذیرش عوامل ایستا و ... البته باید بگویم مشاوره پیش از ازدواج برای کسانی مناسب است که میخواهند ازدواجی بر پایه گفتگو داشته باشند. پرسیدید تا چه حد میتوانند مسائل و مشکلاتشان را مدیریت کنند؟ اینطور جواب میدهم تا زمانی که گفتگو را ادامه دهند و به سمت کنترلگری پیش نروند. انسانها تمایل زیادی به کنترل اطرافیانشان دارند و هر چه آگاهتر شوند از رفتارهای کنترلگرانه کمتری استفاده میکنند. هر گاه اختلافی بروز کند بر اساس آموزههای جلسات مشاوره پیش از ازدواج در باب موضوع مورد مناقشه گفتگو میکنند که البته در گفتگوها متعهد میشوند که شرایط لازم را مراعات کنند. سخن آخر اینکه: علاوه بر موضوع مورد بحث، جامعه ما در شرایط فعلی با شیب قابل ملاحظهای دچار سقوط اخلاقی شده است. خانواده جایگاه سابق خود را از دست داده، براساس آمار رسمی میزان طلاق افزایش یافته است. احترام والدین مانند قبل نیست. حرمت زنان در جامعه محفوظ نیست. حجب و حیا، گوهر کمیاب جامعه شده است. دروغ به راحتی آب خوردن رد و بدل میشود. خیانتهای خانوادگی و دختران فراری رواج یافته است. ما دیگر همان جامعه قبل نیستیم. اینها واقعیتهای تلخ و گزنده جامعه امروز خود ماست. پس تا دیر نشده میطلبد همه متولیان امر با احساس وظیفهای تاریخی به واکاوی همه جانبه جامعه امروز ایران بپردازند، به واسطه مطالعات علمی و میدانی علت و درمانها را بیابند و متناسب با آنها به جامعه و دولتمردان «نسخه» دهند. همانطور که متخصصان در علم پزشکی درد و درمان بسیاری از بیماریها را میشناسند، متخصصان در عرصه علوم اجتماعی هم میتوانند درد جامعه بیمار ما را شناسایی و درمان کنند. در غیر اینصورت با اظهار نظر مسوولان، اقدامات پلیسی و نظایر اینها دیری نخواهد پایید که همه آنچه در طول تاریخ از فرهنگ، تمدن، دیانت و انسانیت اندوختهایم، به باد فنا برود. انتهای پیام/ |