اقتصاد و مردم 1400/08/24 |
![]() |
تصويري مأيوس كننده از آموزش فني و حرفهاي |
در طول 50 سال گذشته، نظام آموزشي سه بار تغيير يافته است (در سالهای 1345، 1372 و 1390). چرايي تغییر نظام در هر سه مورد «انحراف نظام آموزشی از تربیت نیروی انسانی آشنا با محیط کار و جهت گیری صرف به سوی دانشگاه» اعلام شده است. هدف اصلی این تغییر نظام، تلفیق کار و آموزش و همراه كردن آموزش عملی و نظری و در نهایت سوق دادن دانش آموزان به سوی بازار کار بوده است. مشكل نظام آموزشي ايران در طول بيش از نيم قرن نه تنها پايدار مانده بلكه با ظهور شرايط جديد (فراگيري آموزش عالي و تغيير نيازها و گرايشها) پيچيدهتر شده است. در پاسخ به اين مشكل، سياست گذاران، اغلب بر افزايش سهم آموزش آموزشهاي فني و كاردانش، تأكيد كردهاند، اما درونداد، فرايند و برونداد نظام آموزش فني و حرفهاي رسمي ما اصلا رضايتبخش نيست. در گزارشي كه سازمان آموزش فني و حرفهاي با همكاري بانك جهاني تدوين كرده است، تصويري مأيوس كننده از نظام آموزش فني و حرفهاي به نمايش گذاشته شده است. از طرف ديگر، در حال حاضر با شكاف طبقاتي بزرگي در جهان و نيز جامعه خودمان مواجه هستيم و اين فاصله روز به روز افزايش مييابد. باوجود اينكه توليد جهان از سال 1760 تاكنون 300 برابر شده است امّا، ثروت به همه نرسيده است. يك هزارم اول جمعيت آمريكا 22 درصد ثروت، 1 درصد بالا 40 درصد ثروت، 20درصد اول 85 درصد ثروت، 40 درصد جمعيت طبقه پايين به اندازه 0/3 درصد طبقه بالا و 90 درصد طبقه پايين به اندازه يك هزارم طبقه بالا ثروت دارند.به عبارت ديگر، ما در عصر نابرابري جديد زندگي ميكنيم.از سال 1980 تاكنون شكاف طبقاتي به شدت افزايش يافته است. پرسش: فرزندان ما در ساحت اقتصادي به چه نوع تربيت و آمادگي نياز دارند؟ دانیل ساسکیند (2020)، اقتصاددان انگلیسی در كتاب«يك جهان بدون كار» نوشته است كه رشد روز افزون تکنولوژی به خصوص هوش مصنوعیِ نسل جدید باعث بیکاری گسترده در انسان ها خواهد شد و این اتفاق عواقب اجتماعی و روانی گستردهاي در بر خواهد داشت. تقاضا براي نيروي كار بهطور فاحش كاهش يافته است. نياز به كارگر، در بخش كشاورزي، از 26 درصد به یک درصد و در بخش صنعت، حدود 60 درصد كاهش يافته است. تقاضا براي درآمد متوسط و مهارت متوسط بسيار كاهش يافته است. نسل جديد بايد مهارت خيلي بالا داشته باشند يا هيچ تخصصي نداشته باشند. در سالهاي اخير، در قالب اسناد بالادستي راهكارهايي براي اصلاح نظام پيشنهاد شده است. در راهكار 6-1سند تحول بنيادين آموزش و پرورش، گسترش و تنوع دادن به حِرَف و مهارتهاي مورد نياز جامعه و تعليم متناسب و برنامهريزي شده آن در همه دورههاي تحصيلي و براي همه دانشآموزان مورد تأكيد قرار گرفته است. در راهكار 5-6، تنظيم و اجراي برنامه جامع كارآفريني و مهارتآموزي براي تمام دورههاي تحصيلي بهويژه دانشآموزان دوره متوسطه تا پايان برنامه پنجم توسعه، مطرح شده است. به عنوان يكي از هدفهاي عملياتي در سند تحول آمده است: پرورش تربيت يافتگاني كه داراي حداقل يك مهارت مفيد براي تأمين معاش حلال باشند، بهگونهاي كه در صورت جدايي از نظام تعليم و تربيت رسمي در هر مرحله، توانايي تأمين زندگي خود و اداره خانواده را داشته باشند. امّا، اين اهداف، حتي در پايان برنامه ششم تحقق نيافته است. از طرف ديگر، معلوم نيست كه اين شايستگي يا مهارت موردنياز براي تأمين معاش چه مفهومي دارد و چگونه عملياتي ميشود و چهارچوب مناسب (واقعبينانه،روشن، سازگار و پيشرفته) براي پرورش شايستگي يا مهارت موردنظر چيست. پاسخ به اين پرسش ها از طريق مفهومپردازي و تعريف عملياتي و همچنين، تدوين راهنماي عملي«تربيت در ساحت اقتصادي» ضروري بهنظر ميرسد كه در حوزه مأموریت متخصصان برنامهريزي درسي است. وقتي بافت و شرايط حاكم بر جامعه و بضاعت نرم افزاري و سخت افزاري آموزش و پرورش را مورد توجه قرار ميدهيم، درمييابيم كه با يك تكليف سختي مواجه هستيم. آموزش و پرورش براي انجام بهينه مأموريت اصلي خود كه همانا تربيت عمومی است، ناتوان است. در چنين شرايطی، پرداختن به آموزش تخصصی در مدارس، نوعي بدفهمي و اختلال در واقعيت سنجی است. به نظر ميرسد بهترين مسير براي آموزش و پرورش، حرفهاي سازي آموزش عمومي باشد. يعني، افزايش صبغه فني و حرفهاي و تجارب ناظر بر دنياي كار در جريان آموزش عمومي و پرهيز از آموزش تخصصي است. دکتر احد نویدی انتهای پیام/ |