فرهنگ و اندیشه 1400/06/09 |
![]() |
نقدی بر کتاب «روزگار سرگشتگی» |
سونیا حسندایی، دکترای ادبیات و استاد دانشگاه «روزگار سرگشتگی» چه اسم با مسما و زیبایی است که برای اثر انتخاب شده است؛ به واقع هم شخصیت اصلی داستان تا پایان داستان دچار سرگشتگی و سردرگمی و بازی سرنوشت است. داود حیدرخانی، مولف داستان، بیانی به غایت زیبا و ادبی دارد و فضاسازیها ، هنرمندانه است. مونولوگهایی زیبا و بیانگر روحیات قهرمانان داستان در مطاوی داستان آمده است و در شخصیت شناسی و شناخت روحیات شخصیت اصلی داستان و دیگران، مفید و سودمند است. استرجاعات و زمان پریشی نیز روند کرونولوژیک داستان را پاره یا در مواردی قطع کرده و مخاطب را به گذشته قهرمان داستان برمیگردانند و اطلاعات ذیقیمتی را از گشته ارائه میدهند که در درک کلیت داستان، سودمند است. نویسنده، ماهرانه زبان ادبی و زبان عامیانه را در کنار هم آورده است و از قابلیتهای هر دو زبان بهره برده است اگرچه گرایش بیشتر به سمت و سوی زبان گفتار است و اَشکال محاوره یا کلمات، زبان نوشتاری را تحت تاثیر قرار داده است. نویسنده در این مورد، موقعیت شناس است و وقتی گوینده فردی عامی باشد برای واقع گرایی ورئالیستی شدن، هر چه بیشتر از زبان محاوره بهره میبرد. لهجهها و زبانهای محلی نیز نمودی در داستان دارند. گویش مازندرانی در صفحات ۶۲ و ۶۳، لهجه اصفهانی که لهجه راننده اتوبوس هست و در صفحات ۳۴، ۴۶، ۴۷ و ... نمود دارد و زبان ترکی آذری در صفحه ۶۵. در پارهای موارد، نویسنده با حذفهایی که در داستان داشته، مخاطب را در داستان و در خلق معنا شراکت داده است و خیال پردازی او را برانگیخته است. انتقادات اجتماعی از اوضاع و احوال زمان و مردمان زمان نیز در سرتاسر داستان پراکنده است؛ گاه فقر فرهنگی مایه انتقاد است و گاه فقر مالی به تصویر کشیده می شود. فیالمثل او در صفحه ۹ داستان از ویترینهای رنگارنگ گز و سوهان و ساعت و لوازم جانبی موبایل صحبت میکند و در کنار آن، به تنها کتابفروشی آنجا اشاره میکند و به این شکل، فقر فرهنگی را به تصویر میکشد و بر این اعتقاد است که مردم، کمتر از هر چیزی برای کتاب هزینه میکنند. در جای دیگر نیز این بیمیلی و بیرغبتی به کتاب را به تصویر میکشد: «مدتها بود که کتاب فروشیهای خیابان آمادگاه از رونق افتاده بود». (ص ۳۷) «دیگر حوصله کتاب خواندن ندارد، اولویتهای نسل جوان تغییر کردن». (ص ۳۷) فقر و بیپولی نیز از آسیبهای اجتماعی است که از دید تیز نویسنده، مخفی نمانده است و اشارات متفاوتی به آن داشته است. دزدی، اعتیاد، سوء مدیریت نیز همواره نمودهایی در داستان دارند که گرایش اجتماعی مولف را نشان میدهد، خشکی دریاچه ارومیه نیز از نظرگاه نویسنده داستان دور نبوده و به آن اشاره کرده است. یکی از آسیبهای جامعه ایران، نگرش منفی زنان و نگرش منفی به زنان است؛ زن ایرانی همواره بیاعتماد به اطرافیان است و این نشات گرفته از تجاربی است که در سطح جامعه داشته است و نشانگر فقر شدید فرهنگی در این مورد است. «شناور بودن زبان» دیگر معضل فرهنگی است که نویسنده در قالب داستان به آن اشاره کرده و واقعیت زمان است؛ خطاب «دکتر» را برای کسی به کار بردن که مشخص نیست دکتر است یا نه؟ همچنین حاجی برای کسی که به حج نرفته است. نویسنده انتقاد از متولیان فرهنگ و هنر را نیز فراموش نمیکند و سوء مدیرت در این زمینه را مورد انتقاد قرار میدهد: «این مغازه از بیشتر نهادهایی که متولی فرهنگ و ادب و هنر هستن، غنی تره ...» (ص ۶۷) فرهنگ عامه و دیدگاههای عامه نیز در داستان نمود و ظهور دارد؛ «زیاد فکر نکن حجی یا خودش میاد یا خبرش». (ص ۲۸) همچنین در قالب شخصیت اصلی داستان، خرافهگرایی جامعه ایرانی نیز انعکاس مییابد، آنجا که میآید: «گم شدن کیف را تنبیهی برای دروغ گفتن خود میدانست». (ص ۳۰) یا در عبارت «بخت من سیاهه». (ص ۳۲) و همچنین: «پیشونی نوشت من جز مصیبت و تنهایی نیست چه ارتباطی به تو داره؟» (ص ۳۵) ویژگیهای فرهنگی اجتماع همواره مورد اشاره قرار میگیرد و با خواندن داستان میتوان با ویژگیهای فرهنگی روز آشنا شد. فضای مجازی و عدم دید مثبت به آن (ص ۶۵)/ مو و ریش بلند در پایتخت (ص ۶۲) دیدگاههای سیاسی نیز در اثر انعکاس یافته و همچنین وقایع روز و بالاخص اشاراتی به تاریخ ارومیه و دست اندازیها و تجاوزات دستههای شورشگر و رشادتهای آیت الله حسنی به شکلی برجسته مطرح شده است. جنگ نقده و کشتار مردم توسط کومله و دموکرات نیز مورد اشاره بوده است. انتهای پیام/ |