جامعه و شهروند 1399/09/24 |
![]() |
کیفیت نظام آموزشی؛ موتور پیشرفتهای اقتصادی |
مولود پاکروان/ «کیفیت آموزش» پیشبینیکننده قدرتمند میزان «ثروتی» است که کشورها در بلندمدت تولید خواهند کرد. با توجه به این جمله محققان بزرگترین رتبهبندی جهانی مدارس، کافی است که دریابیم ضعف نظام آموزشی تا چه اندازه میتواند به اقتصاد یک کشور لطمه بزند. این «ثروت» اما به شیوههای مختلفی تولید میشود و به دلایل گوناگون از دست میرود. مانند بسیاری دیگر از کشورها که پیوسته کیفیت آموزش خود را رصد میکنند تا اطمینان حاصل کنند همگام با بهترین نظامهای آموزشی جهانی پیش میروند، ما نیز از کابوس افت کیفیت آموزش رهایی نداشتهایم. زمانی نگران آن بودیم که مبادا نیاموختن مهارتهایی که دانشآموزان باید در مدرسه بیاموزند، نقش بخش آموزش به عنوان موتور پیشرفتهای علمی و اقتصادی و در نهایت موفقیت کشور در اقتصاد جهانی را به خطر بیندازد. مطالعاتی که در این حوزه انجام گرفته بود نشان میداد نظام آموزش و پرورش کشور در محاصره پنج نیروی مخرب قرار دارد: توقعات و انتظارات نامناسب خانوادهها، سد کنکور، تنگناهای فزاینده و دائمی مالی آموزش و پرورش و مسائل و مضایق ناشی از آن، حافظهمحوری و کهنگی و ضعف روشهای یاددهی-یادگیری، بیکاری جوانان و عدم امکان دسترسی آسان به فرصتهای مناسب شغلی. بیشک، این نیروهای مخرب به خروجی ضعیفی از نظام آموزشی میانجامد که کولهباری از نیاموختهها -به ویژه مهارتها- را با خود یدک میکشد. نگاه اقتصاددانان در دو دهه گذشته اما از عوامل شناختهشده موثر بر کیفیت آموزش و تاثیر آنها بر اقتصاد فراتر رفته است. آنها متوجه عامل مهم دیگری شدهاند که میتواند زندگی فردی و البته اقتصاد جامعه بهطورکلی را تحت تاثیر قرار دهد: کیفیت معلم. پژوهشهای آنان نشان داده است معلمان دبستان و دوره متوسطه که به دانشآموزان کمک میکنند تا در آزمونهای پیشرفت تحصیلی نمره بهتری کسب کنند، فراتر از دوران تحصیل، تاثیرات مثبت پایداری بر تمام زندگی آن دانشآموزان دارند: نرخ کمتر بارداری در دوران نوجوانی، تحصیلات بهتر دانشگاهی و مهمتر از آنها، درآمد بیشتر در دوران بزرگسالی. نقش معلمان خوب بر درآمد مادامالعمر دانشآموزان اما، در دهه گذشته توجه پژوهشگران بسیاری را به خود جلب کرده است. دلیل این اهمیت پرواضح است؛ موفقیت کم دانشآموزان در آزمونهای پیشرفت تحصیلی مدارس، از دستیابی آنها به مشاغل خوب و پردرآمد جلوگیری خواهد کرد. به علاوه دستاوردهای پایین در دوران مدرسه به معنای رشد کندتر اقتصادی است. به دلیل دیگری نیاز نداریم تا دریابیم کیفیت آموزش معلمان در مدارس تا چه اندازه در آینده افراد و جامعه تاثیرگذار است. بسیاری از ما در برههای از زندگی معلمی شگفتانگیز داشتهایم؛ معلمی که ارزش او قابل محاسبه و ارزیابی نیست. نمیخواهیم بگوییم که میتوان تاثیرات متحولکنندهای را که اینگونه آموزگاران بر زندگی دانشآموزان خود دارند، به راحتی اندازهگیری کرد. اما اقتصاددانان میگویند بر مبنای دادههای موجود میتوان تاثیر میزان موفقیت دانشآموزان بر درآمد آنها در طول زندگی را تخمین زد و با ترکیب این دادهها با تاثیرات احتمالی معلمان بر پیشرفت دانشآموزان، ارزشهای اقتصادی آموزش موثر را برآورد کرد.هیچ مدرک مستدلی وجود ندارد که نشان دهد گواهی نامههای مختلف، آموزش ضمن خدمت، مدرک کارشناسی ارشد یا برنامههای مربی گری بهطور سیستماتیک سبب بهبود تاثیر معلمان بر دستاوردها یا پیشرفت دانشآموزان شود یا در آینده کاری و حرفهای آنان تفاوتی ایجاد کند. *ارزش افزوده درآمدزا برخلاف چند دهه قبل، جهان اکنون میداند چه چیزی موفقیت دانشآموزان را افزایش میدهد. آنگونه که محققان نشان دادهاند کیفیت معلمان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است؛ هیچ متغیر اندازهگیریشده دیگری در پیشرفت تحصیلی دانشآموزان تا این اندازه اهمیت ندارد. تاثیر ابتکاراتی که در سیاست گذاری آموزشی بر آن تاکید شده است -تغییر سایز کلاسها، تغییر برنامه درسی، سازماندهی مجدد برنامه مدارس یا سرمایهگذاری در تکنولوژی- همگی کمتر از اثری است که یک معلم خوب میتواند بر کیفیت آموزش داشته باشد. ضمن آنکه میدانیم بسیاری از این مداخلات هزینه بالایی دارد. گرچه بیشتر والدین قادر به تشخیص یک معلم خوب از یک معلم بد هستند اما تعداد کمی از آنها میدانند که این دو چه تفاوتی در زندگی فرزندشان ایجاد میکند و محققان نیز کمکی به آنها نمیکنند زیرا مایلاند بر مبنای انحراف معیار و میزان اثر و اعداد و ارقامی حرف بزنند که خارج از دنیای پژوهش، برای مردم عادی قابل درک نیست. در این نوشتار اما میکوشیم یافتههای محققان را به مفاهیمی ترجمه کنیم که با سهولت بیشتری درک میشوند: تاثیر آموزگاران خوب، بد و متوسط بر درآمد آینده دانشآموزان. مدارس امیدوارند با راهنمایی معلمان ورودی، توسعه حرفهای یا تکمیل تحصیلات معلمان در ضمن خدمت، معلمان ناکارآمد را به معلمان قابل قبول (متوسط) تبدیل کنند. گرچه چنین تلاشهایی دستکم به برخی از معلمان کمک میکند اما شواهد موجود چندان اطمینانبخش نیست. اجازه بدهید با یک تبیین ساده آغاز کنیم. در یک منحنی توزیع نرمال عملکرد (منحنی کلاسیک زنگولهای) انحراف معیار مقیاس دقیقتری برای تشخیص میزان پراکندگی توزیع است. کسی که در یک انحراف معیار بالاتر از میانگین قرار بگیرد، در صدک هشتاد و چهارم توزیع قرار دارد. اقتصاددانان میگویند با نگاهی به بازار کار میتوان دریافت دانشآموزی که موفقیتش یک انحراف معیار بالاتر از میانگین باشد میتواند انتظار داشته باشد که در آینده 10 تا 15 درصد درآمد بیشتری کسب کند. این تخمین البته به دو دلیل محافظهکارانه تلقی میشود. نخست آنکه افزایش درآمد سالهای اولیه آموزش را که میتواند ناشی از سطح بالاتر عملکرد افراد در سالهای قبلتر باشد، در نظر نمیگیرد. به علاوه، برآورد آن بر مبنای اطلاعات دستمزد و حقوق افراد در سالهای نخست کار آنهاست؛ یعنی قبل از آنکه به پتانسیل کامل درآمدی خود برسند. به همین دلیل برخی دیگر محاسبات، که درآمد شغلی مادامالعمر افراد را در نظر میگیرند این میزان را تا 20 درصد هم برآورد میکنند. حال باید ببینیم افزایش کارآمدی معلمان چگونه بر این درآمد تاثیر میگذارد. بدیهی است که معلم تنها عامل تاثیرگذار بر پیشرفت دانشآموزان نیست. انگیزههای فردی خود دانشآموز و حمایت خانواده و همسالان نیز نقش مهمی دارد. اما پژوهشگران تلاش کردهاند تا تاثیر معلمان را از دیگر عوامل مجزا کنند. مطالعات پیوسته نشان دادهاند که تاثیر یک معلم کارآمد بسیار قابل توجه است. برخی از آنان پیشنهاد میکنند که یک معلم با عملکرد بالا -در صدک هشتاد و چهارم همه آموزگاران- در مقایسه با یک معلم متوسط، دانشآموزانی را پرورش میدهد که سطح موفقیت آنها در پایان سال تحصیلی حداقل 2 /0 انحراف معیار بالاتر از سایرین است. این حد اثرگذاری، همان چیزی است که محققان در تلفیق با دادههای بازدهی دانشآموزان در بازار کار، برای محاسبه ارزش اقتصادی یک معلم استفاده میکنند. *حفظ ارزش آموزش دشوار است که بتوانیم یکباره ارزش و جایگاه معلمان را زیر سوال ببریم. به همان اندازه که آموزش شغل مقدسی است، بسیاری از معلمان نیز سختکوش و کارآمدند. آن گونه که مطالعه فریدمن و همکارانش نشان میدهد بهترین راه برای بالا بردن اثرات اقتصادی آموزش، جایگزین کردن معلمان ردهپایین با آموزگاران ممتاز و برجسته است. اما میتوان برخی گزینههای دیگر را نیز در نظر گرفت. یک روش میتواند استخدام سختگیرانهتر و اصولیتر معلمان باشد به نحوی که معلمان ناکارآمد یا ضعیف نتوانند به مدارس راه پیدا کنند. یا به همین ترتیب میتوانیم آموزش را در مراکز تربیت معلم بهبود ببخشیم تا میانگین استخدامهای آموزشی از استخدامهای معمولی امروزی بهتر باشد. متاسفانه ما بهرغم دیدگاههای خوشبینانه، به ویژه در مورد پرسنل مدارس، تجربههای موفقیتآمیز اندکی از هر دو روش داشتهایم. اما همانگونه که محققان توصیه میکنند یک گزینه دیگر میتواند جایگزینی یک معلم ضعیف با یک معلم متوسط باشد. این رویکرد در واقع استراتژی غالبی است که این روزها در بسیاری از مدارس جهان به کار میرود. مدارس امیدوارند با راهنمایی معلمان ورودی، توسعه حرفهای یا تکمیل تحصیلات معلمان در ضمن خدمت، معلمان ناکارآمد را به معلمان قابل قبول (متوسط) تبدیل کنند. گرچه چنین تلاشهایی دستکم به برخی از معلمان کمک میکند اما شواهد موجود چندان اطمینانبخش نیست. هیچ مدرک مستدلی وجود ندارد که نشان دهد گواهی نامههای مختلف، آموزش ضمن خدمت، مدرک کارشناسی ارشد یا برنامههای مربی گری بهطور سیستماتیک سبب بهبود تاثیر معلمان بر دستاوردها یا پیشرفت دانشآموزان شود یا در آینده کاری و حرفهای آنان تفاوتی ایجاد کند. گزینه نهایی، اتخاذ استراتژی دقیقتر در ارزیابی و ابقای معلمان برجسته است. این روزها، به دست آوردن شغلی در حوزه تدریس تقریباً به معنای قرارداد نامشخصی است که بدون توجه به اثربخشی و کارآمدی معلم در کلاس ادامه پیدا میکند. با این حال، محاسبات اقتصادی متعدد نشاندهنده اهمیت و ارزش بسیار زیاد «عدم انتخاب» معلمان کمترکارآمد برای افراد و جامعه در کل است. آیا چنین تغییری در سیاستهای آموزشی امکانپذیر است؟ اگر تنها از 10 درصد معلمان بخواهیم شغلی پیدا کنند که در آن کارآمدتر باشند و ما بتوانیم آنها را با معلمان کارآمدتر جایگزین کنیم، آنوقت آموزش و پرورش و مدارس ناچار خواهند بود شیوههای استخدامی خود را تغییر دهند. آنها به سیاستهای جذب نیرو، پرداخت حقوق و ابقایی نیاز دارند که امکان شناسایی و جبران خسارت معلمان را بر اساس کارایی آنها در تدریس مشخص کند. حداقل، شیوههای کنونی ارزیابی معلمان باید مورد بازنگری قرار گیرد تا اثربخشی آنها در کلاس با دقت مشخص شود. این کار البته غیرممکن نیست. به سادگی، برای جبران ریسکپذیری این حرفه و همچنین افزایش شانس حفظ افراد برجسته در تدریس، باید به معلمان ممتاز حقوق بیشتری پرداخت شود. کسانی که ناکارآمد هستند باید شناسایی و جایگزین شوند. و البته هردو این اقدامات، چالشبرانگیرند. مشکل استخدام و نگهداری معلمان کیفی و توانمند همواره چالش بزرگ بخش آموزش بوده و هست، چالشی که بخش عمده آن ناشی از معضل پرداخت حقوقهای نامناسب و ناکافی است. نظام پرداخت هماهنگ حقوق در این سیستم نهتنها برای افراد توانمند و برجسته انگیزه ورود یا ادامه کار ایجاد نمیکند بلکه احتمالاً متوسط حقوق را هم پایین نگه میدارد. البته باید به خاطر داشته باشیم که به دلیل همین ساختار هماهنگ، افزایش حقوق با افزایش اثربخشی رابطه ندارد، ضمن آنکه از نظر سیاسی مشکلساز است. این یکی از دلایلی است که سبب شده حقوق معلمان همواره از دیگر مشاغل عقب بماند. حقوق معلمان معمولاً بر اساس تحصیلات، سابقه کاری و ارزشیابیهای سالانه تعیین میشود؛ یعنی عواملی که در بهترین حالت، ارتباط ضعیفی با بهرهوری و کارایی معلمان دارند. در یک بازار رقابتی، بنگاه یا باید کارکنان خود را بر اساس میزان بهرهوری تعدیل کند، یا خطر ورشکستگی را بپذیرد. اما هیچ مدرسهای از مدار آموزش خارج نمیشود حتی اگر معلمان ناکارآمد در آن باقی بمانند و مانند افراد برجسته و تاثیرگذار پاداش بگیرند. برای سیاستگذاران دشوار است که توضیح دهند چرا سهم معلمان تاثیرگذار از افزایش دستمزد با معلمان ناکارآمد یکسان است. اگر خواهان تاثیرگذاری آموزش و آموزگار بر درآمد آتی افراد و رشد اقتصادی هستیم، نقطه اصلاح دیدگاهها و سیاستها همینجاست. انتهای پیام/ |