جامعه و شهروند 1399/08/12 |
![]() |
انسانم آرزوست... |
یکی از شعرایی که شعرهایش به دل مردم مینشینند (حداقل من اینگونه هستم)، «مولوی» است. اگرچه معتقدم فهم کنه واقعی شعرهایش دانش بسیار میخواهد، ولی نکات ارزشمندی را از طریق شعر مطرح میکند که بسیار درخور تأمل است؛ از جمله شعری که بیشتر با این عنوان میشناسیم که «انسانم آرزوست». این شعر را بهانه میکنم تا به چند نکته کوتاه اشاره کنم. گرچه ممکن است بهاصطلاح زیره به کرمان بردن باشد، ولی مینویسم. صبح جمعه رفته بودم نانوایی محلهمان. با فونت بزرگ قیمت جدید نان سنگک را نوشته بود. همین نوشته بهانهای شده بود تا بعضی از کسانی که در صف نسبتا طولانی منتظر نوبت خود بودند، نکتهای بگویند؛ برخی به زبان طنز یا جدی از مسئولان گلایه میکردند، عدهای هم به رفتارهای خودمان اشاره میکردند و میگفتند درست است مسئولان بد عمل میکنند یا سوءمدیریت داریم که کسی نمیتواند منکر این وضعیت شود، ولی خودمان هم به خودمان رحم نمیکنیم. پیرمرد خوشصحبتی هم بود که میگفت قدیمها که وضع مالی مردم مثل الان نبود و خیلی از امکانات فعلی را نداشتند، به نظرم انسانتر بودند، به فکر همدیگر بودند و بیتفاوت نبودند و بحرانها و مشکلات مردم را کمتر از اخلاق دور میکرد؛ اما امروزه بیش از همه چیز، اخلاق را داریم از دست میدهیم و انسانیت رنگوبوی کمتری دارد و این بیشتر من را نگران میکند. این رفتارها را حتی در درون خانواده هم داریم میبینیم. یکی هم که خود را کارمند یک سازمان معرفی کرده بود، میگفت حاجآقا درست میگوید. آمار طلاق در جامعه همین را نشان میدهد. خانم دیگری هم از بدبختیهای زنانی که طلاق میگیرند میگفت و اینکه رفتار برخی از مردم با این زنان قبل و بعد از طلاق فرق میکند؛ انگار طعمهای هستند در دست گرگصفتانی که بهظاهر نام خود را انسان اشرف مخلوقات گذاشتهاند، ولی بویی از انسانیت نبردهاند و از هر حیوان درندهای خطرناکتر هستند. در واقع داشت نگرانی خود را از بیحرمتیها و سوءاستفاده از زنان مطلقه بیان میکرد. یکی دیگر هم که دلش از گرانیها خون بود (مثل خیلی از مردم که دلشان خون است) از بدون دروپیکربودن قیمتها گلایه داشت و نگران بود این روند افزایشی تا کجا میخواهد پیش برود. فرد دیگری هم که انگار تازه از کار اخراج شده بود (میگفت بعد از 12 سال) از خیل بیکاران ناشی از شرایط کرونا میگفت. آمارهای ارائهشده از سوی مسئولان هم همین را نشان میدهد. یکی از افزایش سرقتها میگفت. مرد جاافتاده دیگری هم اشاره کرده بود که ادامه این روند خطرناک است، مگر خدا به ما رحم کند. قوت برخی از مردم همین نان است، اگر نتوانند همین را هم تهیه کنند، باید نگران باشیم و مجبوریم زندانها و دادگاهها را بیشتر کنیم. یکی هم میگفت ای بابا، خودمان هم به خودمان رحم نمیکنیم. اگر دوروبرمان را خوب نگاه کنیم، در این شرایط سخت متوجه افرادی میشویم که مثل زالو دارند خون مردم را میمکند تا پول بیشتری به دست بیاورند. اشارهای هم به برخی اخبار روز میکرد. یکی دیگر که انگار دلش خیلی پر بود، میگفت ای آقا، این همه اختلاس چندهزارمیلیاردی که میشود که توسط من و شما و بهاصطلاح «ما رعیتها» نیست؛ این آقازادهها از پول مفت من و شما اینگونه شدند. اینجا یاد این شعر مولوی افتادم که «دی شیخ با چراغی همی گشت دور شهر/ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست». البته در این بین باید اشاره کنم که هنوز هستند افرادی که در این شرایط، بوی انسانیت میدهند و حواسشان به مردم هست؛ نه اجارهخانه را زیاد کردند، نه احتکار کردند و نه... . مقابل این افراد تعظیم میکنم که کورسوی انسانیت را روشن نگه داشتهاند. سید حسن موسوی انتهای پیام/ |