تریبون آزاد 1399/07/27 |
![]() |
ضرورت ترمیم پل ارتباطی احزاب با شهروندان |
در عصر کنونی احزاب و تشکلهای سیاسی نقش مهم و کلیدی در جوامع دارند به طوری که قادر هستند بسیاری از معضلات را حل کنند و حرکت به سوی رشد و توسعهی شتابان اقتصادی و سیاسی را ممکن سازند. جامعه در شرایط فعلی نیاز مبرمی به احزاب فعال دارد که برای نهادینه شدن و تاثیرگذاری بیشتر آنها نیاز است چالشها و موانع پیش رو رفع و جامعه به سمت ثبات، توسعه و پیشرفت حرکت کند. نکته قابل تامل این است که احزاب با وجود اینکه جنبشهای سیاسی، فكری و اقتصادی جامعه را نمایندگی میكنند و در مرامنامه خود به بحثهای کلی در مسائل اقتصادی میپردازند، اما با پرهیز از مباحث تئوریک و جزئیات تمایل زیادی برای بحث و گفتگو راجع به مسائل اقتصادی ندارند و به جای ارائه شیوه حل مشکلات صرفا به بیان آنها بسنده می کنند، حال آنکه اگر شهروندان با چالشهاي اقتصادي، معيشتي، روحي و رواني دست و پنجه نرم کنند بدون تردید طرح موضوعاتی چون دموکراسي، آزادي، عدالت و ... غیرمنطقی و تحقق آنها ناشدنی خواهد بود و نتیجهای جز وضعیت کنونی نخواهد داشت. کورش الماسی، محقق و پژوهشگر در یادداشتی به این موضوع پرداخته است. در این یادداشت آمده است: احزاب و فعالان حاشيهنشين سياسي به دليل ناتواني در انتقال مطالبات شهروندان به فرايند تصميم سازي و تصميمگيري کلان نهتنها اعتبار اجتماعي بلکه ارتباط خود با شهروندان را نيز از دست داده اند. از دست دادن پل ارتباطي بدينمعني که شهروندان گرفتار در مخمصه ناکارآمدي مديريت کلان، هيچ اميدي به احزاب و فعالان سياسي براي نجات از درد و رنج، افسردگي و نااميدي بيپايان ندارند. اينکه نااميدي شهروندان از به اصطلاح نخبگان سياسي، آغاز مسيري پرمخاطره با پيامدهاي غير قابل پيشبيني است، اجتنابناپذير ميباشد. اينکه نخبگان حاشيهنشين در قالب احزاب و فعالان سياسي کاملا خنثي و بياثر شدهاند، کاملا آشکار است، بنابراين در اين موجز چيزي پيرامون چرايي عقيم بودن احزاب و فعالان حاشيهنشين گفته نخواهد شد، بلکه تلاش ميشود اشاراتي کلي به راهکاري براي تحول، کارآمدي و افزايش توان تاثيرگذاري حاشيهنشينان سياسي بر فرايند کلان تصميمسازي و تصميمگيري شود. وظايف حکومتها در جهان (معاصر)زميني، قابل فهم و مهمتر از همه، قابل ارزيابي و سنجش، کاملا مشخص است، اما مهمترين تاکتيک (به منظور توجيه ناکارآمدي و اجتناب از پاسخگويي) برخي حکومتها در کشورهاي در حال توسعه، برجسته کردن و موضوعيت دادن به اموري (تاريخي، خارجي و...) که موضوعيت کاربردي ندارند، ميباشد، چراکه تنها وظيفه حکومتها (به گواهي شواهد) در جوامع توسعهيافته (معاصر) و دانش بنياد؛ مديريت تهيه و تامين انواع نيازها، اهداف، تمايلات، آرزوهاي جمعي و... است. به عبارتي، مهمترين دغدغه دولتها در جهان معاصر، تهيه و تامين غذا، لباس، مسکن، آموزش متوسطه و عالي، بهداشت و درمان،امنيت، آرامش و... ميباشد، اما به گواه شواهد و تجربيات معاصر و تاريخي، هنگامي که برخي دولتها از انجام وظايف ذاتي و مشروع خود به دلايل گوناگون ناتوان و ناکام ميمانند، به منظور انحراف افکار عمومي، امور و موضوعاتي را برجسته و به آنها موضوعيت ميدهند که به هيچ وجه موضوعيت ندارند. معمولا موضوعات و اموري که موضوعيت ندارند ميتوانند امور تاريخي، فراملي، خارجي و... که ارتباطي با تهيه و تامين نيازهاي ابتدايي و ملموس انساني همچون غذا، مسکن، آموزش ، بهداشت و درمان، نشاط، اميد، اخلاق، روابط خارجه عقلاني و...ندارد، باشد. احزاب و فعالان حاشيهنشين به شکلي حيرتآور «آشفته و پراکنده» هستند. اولين قدم براي تاثيرگذاري بر فرآيند تصميمسازي و تصميمگيري کلان غيرکاربردي، «اجماع حاشيهنشينان پيرامون يک هدف مشترک» است. نه تنها در شرايط عيني ايران بلکه در همه شرايط، تلاش براي تحقق منافع ملي، بنياد هر هدف و فعاليت سياسي است. منافع ملي مادر تمام اهداف سياسي، اقتصادي، روابط خارجه، نيروهاي دفاعي، فرهنگي، علمي و... ميباشد، بنابراين منطقي و طبيعي است که انتظار داشته باشيم هر گروه و فردي که صادقانه هدفي بهجز رهايي شهروندان از درد و رنج، افسردگي و نااميدي ندارد، «به ضرورت» بايد پيرامون «هدف تحقق منافع ملي اجماع کنند». اجماع پيرامون هدف تحقق منافع ملي لاجرم منجر به سازماندهي همه دلسوزان سرنوشت ايران در يک «ساختار رفتاري» ميشود. اهدافي چون دموکراسي، عدالت، حاکميت قانون، آزادي و... بيشک کاربردي، ضروري و عقلانيترين اهداف سياسي هستند، اما نکته قابل تأمل اينکه بايد رابطهاي ملموس و معنادار ميان اهداف (سياسي) و شرايط عيني وجود داشته باشد. بنابراين، کاملا غيرعقلاني و غيرکاربردي است که شهروندان گرفتار در مخمصه انبوهي از چالشهاي اقتصادي، معيشتي، روحي و رواني، نااميدي و... را با اهدافي چون دموکراسيخواهي، آزاديخواهي، عدالتخواهي و... براي حضور و حمايت از انواع طرحها و اهداف سياسي تشويق و تحريک کرد. فعالاني که صادقانه هدفي بجز نجات شهروندان و کشور از مخمصه ناکارآمدي مديريت کلان ندارند، «بايد دغدغههاي عيني و ملموس شهروندان» يعني نان، مسکن، اشتغال، نشاط، اميد، امنيت قضائي و اداري، آموزش و پرورش کاربردي و معنادار و...را برجسته، نمايند و تبديل به اهداف سياسي کنند. پربيراه نيست اگر گفته شود که اصليترين دليل حاشيه نشين شدن احزاب و فعالان سياسي «صادق و وطن دوست» گزينش اهداف سياسي بسيار مبهم و غيرکاربردي چون دموکراسي، عدالت، آزادي، حاکميت قانون و... براي شهرونداني که از ابتداييترين نيازها همچون غذا، مسکن، اشتغال، نشاط، اميد و... بيبهره هستند، ميباشد. تشويق و تحريک ميليونها شهروند بيبهره از غذا، مسکن، اشتغال، آموزش، بهداشت و درمان و... با اهدافي چون دموکراسي، آزادي، عدالت و... عينا مشابه تشويق و تحريک گرسنگان و دردمندان براي تحمل فلاکت خود براي رسيدن به بهشت است. بنابراين، بسيار کاربردي و ضروري است تا براي جلوگيري از سوء استفاده برخي سوداگران سياسي، اهداف سياسي کاملا کاربردي، شفاف، ملموس، قابل درک و قابل سنجش باشند. عينا، همانند اهداف و مطالباتي که منجر به پيروزي انقلاب 57 (ظلمستيزي، رهايي مستضعفين و...) شد. اهداف کاربردي، ملموس و قابل فهم که انعکاس شرايط عيني شهروندان باشد، مانعي کاربردي براي اهداف تاريخي، متافيزيکي و آرمانگرايانه غيرملي خواهند بود. انتهای پیام/ |