تریبون آزاد 1399/06/10 |
![]() |
اصلاحطلبان محافظهکار |
کوروش الماسی/ ضروري است تا تاکيد شود که نقدهاي سياسي نه شخصيت بلکه عملکرد افراد يا به عبارتي شخصيت حقوقي(همگاني) و نه شخصيت حقيقي را در معرض نقد قرار ميدهند. بنابراين، اصولگرا، اصلاحطلب و... بهعنوان نماد برخي انديشهها، راهکارها، طرحها، عملکردها و راهبردهاي اجتماعي و سياسي مورد نقد قرار ميگيرند. تنها سنگ محک کاربردي به منظور ارزيابي انديشهها، راهکارها و راهبردهاي سياسي و اجتماعي؛ نتايج عيني، ملموس و قابل سنجشي است که برخي انديشهها، عملکردها و راهکارها در عرصههاي اجتماعي و سياسي بهبار ميآورند. بنابراين، شرايط بسيار دشوار و بيسابقه شهروندان در همه عرصهها که مستقيما برآيند ناکارآمدي مديريت کلان که تابع برخي انديشهها، اهداف، راهکارها، طرحها و راهبردها است، هدف نقد و نه شخصيت حقيقي برخي کارگزاران، حاشيهنشينان قدرت، صاحب منصبان و بزرگواران ميباشد. شايد اساسيترين چالش اصلاحطلبان اين حقيقت است که اين راهبرد سياسي(اصلاحطلبي) در تضاد با اصولگراها و نه بر اساس درک کاربردي از چيستي، اهميت، کارکرد و ضرورت منافع ملي بهعنوان مبدا و مقصد تمامي «فعل و انفعالات سياسي و اجتماعي»، ايجاد شده است. به عبارتي، اصلاحطلبي مولود يک زمان و شرايط خاص است که ديگر وجود ندارد، چراکه اصولگرايي(به معني پايبندي به يک سري آرمانها، اهداف، ارزشها و باورهاي اخلاقي، ديني و انقلابي) بهعنوان دليل تولد اصلاحطلبي ديگر وجود عيني ندارد. شايد اصليترين دليل عقيم و آشفتگي اصلاحطلبان، عدم درک پديدار شدن و کنترل عرصه سياسي توسط بازيگراني بجزء اصولگراها که دليل وجودي اصلاحطلبان بودند، ميباشد. متاسفانه هنوز اين درک و تشخيص که نياز مبرم عرصه سياسي با توجه به حاشيه نشيني اصولگراها و ظهور بازيگران جديد، نيروهاي ملي گرا ميباشد، ميان نخبگان و فعالان سياسي و دلسوزان ميهن ايجاد نشده است. از اين رو، کارآمدي مديريت کلان از طريق استقرار دموکراسي (تلاش اصلاحطلبان)يا با هر عنوان ديگر بدون بستر مليگرايي يک «توهم» پرهزينه و غيرممکن خواهد بود. اين گزاره که اصلاحطلبان راديکال ندارند، کاملا درست است. چراکه راديکالها به اين نتيجه رسيدهاند که تنها راه بهبود شرايط از طريق مجاري قانوني نيست. اما اينکه اصلاحطلبان محافظهکار ندارند، منطبق با واقعيت نيست. شايد بتوان محافظهکاري بخش قابل توجهي از اصلاحطلبان را اينگونه تبيين کرد. اصلاحطلبان در عرصه اجتماعي و سياسي، اصلاحطلب، اما در عرصه شخصي، محافظهکار هستند. بهطور کلي و مختصر ميتوان محافظهکاري را به معني عدم تمايل برخي افراد و جناحها به تغيير و تحول برخي ارزشها، سبک زندگي، اهداف و آرمانهاي موجود اجتماعي در عرصههاي سياسي، فرهنگي، مديريتي و... که ريشه در گذشته دارند، تبيين کرد. اصلاحات اجتماعي و سياسي بدون اصلاحات روانشناختي، اعتقادي و عيني در عملکرد ميسر نخواهد بود. به عبارتي اصلاحات اجتماعي و سياسي بدون اصلاح يا گذار از منافع شخصي به منافع ملي، غيرممکن است. چه تعداد از اصلاحطلبان آمادگي قرباني کردن منافع شخصي را در راستاي تحقق منافع ملي دارند؟ مثلا، بعد از بيرون ريخته شدن از مجلس، شاهکار اصلاحطلبان معرفي برخي چهرههاي منفعل تاريخ مصرف گذشته براي حضور در انتخابات 1400 بوده است. پر بيراه نيست اگر گفته شود رفتار و عملکرد اصلاحطلبان مصداق ضرب المثل «فلاني را از در بيرون کردند، از پنجره داخل شد» ميباشد. چراکه مطرح کردن اين دسته از سياستورزان تاريخ مصرف گذشته براي حضور در انتخابات 1400، تنها حاکي از عدم تشخيص و تحليل بسيار غيرکاربردي و غيرواقعبينانه تحولات عرصه سياسي، عدم صداقت يا اظهارت تهي براي نشان دادن اينکه «کالبد اصلاحات» هنوز نفس ميکشد، است. شايد بتوان دلايل احتمالي محافظهکاري اصلاحطلبان را اينگونه بيان کرد؛ عدم توانايي توليد انديشهها، طرحها و تاکتيکهاي کاربردي متناسب با شرايط عيني عرصه سياسي، سالمندبودن نسل اول که همانند اصولگراها تمايلي به رها کردن(محافظهکاري) عرصه سياسي ندارند، منفعتطلبي برخي و هراس از دگرگوني در زندگي شخصي برخي ديگر. پربيراه نخواهد بود اگر گفته شود، روند طبيعي عرصه اجتماعي و مديريت کلان، منهاي اصلاحطلبان محافظهکار، دستخوش تحولات و اصلاحات بيشتر و سريعتري خواهد شد، چراکه تنها دو گروه از فعالان سياسي توانايي اجرائي کردن انديشهها، اهداف و برنامههاي خود را دارند. آنهايي که ابزارهاي قدرت را در اختيار دارند و آنهايي که صادقانه اعتقاد دارند در راستاي تحقق منافع ملي گام برميدارند. اصلاحطلبان نه ابزار قدرت و نه اجماع، درک مشترک و کاربردي پيرامون چيستي و اهميت منافع ملي دارند. انتهای پیام/ |