تریبون آزاد 1399/06/01 |
![]() |
عدم درک منافع ملي؛ بنياديترين عامل ناکارآمديها |
کوروش الماسی/ با وجود انبوه انديشمندان، متخصصين، تحليلگران، وطندوستان و... اوضاع و احوال شهروندان و امور کلان (اقتصادي، روابط خارجه، معيشت شهروندان و...) روندي نامطلوب و پرچالش را طي ميکند. ضروري است تا پرسش شود، چرا با وجود اين همه انديشمند، دلسوز، کاردان و کارشناس در عرصههاي گوناگون، مديريت کلان توانايي کارآمد شدن را ندارد؟ شايد روند نامطلوب امور گوناگون را بتوان با انساني که بيماري بدخيم دارد، اما اطرافيان تنها به امور حاشيهاي و ظاهري او توجه دارند، مقاسيه کرد. مثلاً، اطرافيان بيماري که مبتلا به سرطان است، بهجاي هزينه کردن براي دارو و درمان، صرفا به اموري چون مو، غذا، لباس، سرگرمي و...بيمار ميپردازند. تحليلهاي بيشماري پيرامون وضعيت نابسامان اقتصادي، روابط خارجه، صنعتي، انواع ناهنجاريهاي اجتماعي، علمي و آموزشي و...از سوي تحليلگران و انديشمندان در انواع رسانه عرضه ميشود، اما واقعيت عيني اين است که روند امور گوناگون اجتماعي و سياسي برخلاف تحليلهاي بيشمار، روندي نامطلوب و پيوسته وخيمتري از پيش را طي ميکند. سادهترين دليل بياثربودن انبوه تحليلها اين است که بدن(ساختار مديريتي) دچار بيماري (ناکارآمدي) در برخي دستگاههاست. اما اطرافيان(تحليلگران، حاشيهنشينان قدرت، انديشمندان، دغدغهمندانو...) به امور حاشيهاي (مو، لباس، سرگرمي، خوراک و...) بيمار (ساختار مديريت) ميپردازند. احتمالا بسياري مخالف اين بيان خواهند بود، اما بنا بر شواهد عيني، بيشتر تحليلها آبکي هستند. آبکي به اين معني که تحليلها صرفا معطوف به «بازگو کردن» انواع چالشها و کاستيها در عرصههاي اقتصادي، معيشت شهروندان، روابط خارجه، آموزش و پرورش، دانشگاهها و... است. اما اينکه منشاء انواع چالشها و کاستيها ساختار مديريت کلان است و اينکه چگونه ميتوان ساختار بسيار ناکارآمد مديريت کلان را کارآمد کرد تحليل، راهکار و طرحي ارائه نميشود. به همين دليل، زيست شهروندان و امور گوناگون اجتماعي برخلاف انبوه تحليلها و تحليلگران، پيوسته دشوارتر از ديروز ميشود. بهعنوان مثال، به ندرت تحليلهايي پيرامون علت انواع چالشهاي اجتماعي و ملي به عرصه رسمي سياسي عرضه ميشود. مثلا، چه تعداد تحليل در مورد اموري چون، حل و فصل چالشهاي اقتصادي بدون روابط خارجه مبتني بر منافع ملي غيرممکن است، توسعه صنعتي بدون توسعه دانشگاهها و تبادلات علمي بينالمللي غيرممکن است، توسعه دانشگاهها و نظام آموزشي بدون کنار گذاشتن انديشهها و راهکارهاي تاريخي غيرممکن است، توسعه فرهنگي بدون فهم ريشههاي روانشناختي امور و رفتار فرهنگي غيرممکن است، اخلاق اجتماعي بدون اخلاق سياسي غيرممکن است، کارآمدي و پايداري مديريت کلان بدون تکيه بر منافع ملي امري محال است و.... عرضه ميشود. انديشمندان وطن پرست و دلسوزان نظام مديريت کلان بيوقفه در حال تحليل امور اجتماعي و سياسي هستند، اما ظاهرا از يک نکته بسيار بنيادي مغفول ماندهاند. اينکه انديشهها، راهکارها و تحليلهاي سياسي به ضرورت بايد مبتني بر يک مبداء و مقصد باشند، به عبارتي انديشهها، راهکارها و تحليلهاي سياسي بايد معطوف به تحقق يک هدف جمعي باشد. فقدان فهم و وجود تعريف کاربردي و مقبول بيشتر نخبگان از منافع ملي بهعنوان مبداء و مقصد تمامي فعل و انفعالات اجتماعي از جمله سياسي از بنياديترين ريشه عقيمبودن اين انديشهها و راهکارها است. به منظور کارآمدي بيشتر کم هزينه و پايدار ساختار مديريت کلان بسيار ناکارآمد، ضروري است تا تمامي انديشهها، ارادهها، راهکارها، تحليلها و... به ريشهها و چگونگي کارآمد و عقلاني کردن ساختار مديريت کلان و نه امور حاشيهاي مديريت کلان، معطوف شود. يقينا اين ادعا که ريشه برخي ناکارآمديها در مديريت کلان؛ مشخص نبودن، عدم اجماع يا حتي ندانستن اينکه چه نوع ساختار مديريتي مطلوب است، ميباشد، مخالفان متعددي خواهد داشت. اما اگر درک کنيم که انديشهها و راهکارها کشف و نه خلق ميشوند ، آنگاه ميتوان کشف و ادعا کرد که در جهان معاصر تنها ساختار کارآمد حکمراني برآمده از فهم نخبگان وطنپرست از چيستي و اهميت منافع ملي بهعنوان پايدار و کارآمدترين بستر ساختار حکمراني است. به گواه شواهد تاريخي فراوان، همه ساختارهاي حکمراني کارآمد و پايدار در طول تاريخ مبتني بر «نوعي فهم از منافع ملي(جمعي)» بوده است. به عبارت ديگر، بنياديترين عامل ناکارآمدي برخي صاحب منصبان و حاشيه نشينان قدرت، عدم درک و درک مشترک از اهميت بنيادي منافع ملي است. «ساختار حکمراني کارآمد و پايدار نميتواند (چون مغاير منطق و اصول آسماني و زميني است) مبتني بر امري بجزء منافع ملي بنا شود». انتهای پیام/ |