تریبون آزاد 1399/02/29 |
![]() |
تناقض دروني مفهوم اصلاحات؛ ريشه ناکارآمدي اصلاحطلبان |
کوروش الماسی/ اخيرا برخي اصلاحطلبان يکديگر را مورد نقد قرار داده و ريشه ناکامي و ناکارآمدي اصلاحطلبان را عملکرد نامطلوب برخي شخصيتها و تجمعات اصلاحطلبي، تلقي کردهاند. ظاهرا، بزرگواراني که از جايگاه و عملکرد يکديگر انتقاد ميکنند، به اين مهم که ريشه ناکامي و ناکارآمدي اصلاحطلبان که همچنين موجب پرهيز شهروندان از اين گرايش فکري شده، نه برخي شخصيتها و تجمعات اصلاحطلب بلکه تناقض دروني مفهوم اصلاحات است، آگاهي و توجهي ندارند. به عبارتي، عقيمبودن اصلاحات، مصداق، خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثريا ميرود کج است. بحث تناقض دروني مفهوم اصلاحات بسيار فراتر از مجال اين موجز ميباشد. اين موجز تنها تلاش دارد تبييني بسيار کلي و مختصر از تناقض مفهومي اصلاحات ارائه دهد. يکي از آسيبهاي جدي عرصه سياسي، وارداتي بودن برخي مفاهيم، روياها و اهداف سياسي است. وارداتي بدين معني که برخي مفاهيم توليد اذهان بومي مبتني بر تشخيص و تحليل انواع فعل و انفعالات جامعه نيستند. يکي از اين مفاهيم، اصلاح سياسي است. اصلاح يک ساختار سياسي در يک بستر فرهنگي، تاريخي و علمي خاص (مثلا، آلمان، انگليس، فرانسه و...)، معني و کاربرد دارد. چرا اصلاح سياسي يک مفهوم وارداتي است؟ و چرا رابطهاي علت و معلولي ميان اصلاح بهعنوان روش يا تاکتيک با بستر تاريخي، فرهنگي و علمي ساختار مديريت سياسي وجود دارد؟ مفاهيم کاربردي و قابل فهم برخلاف مفاهيم متافيزيکي بلکه از تعامل انسانها با محيط زيست عيني و ملموس دريافت يا ايجاد ميشوند. از اين رو، بنا بر ويژگيهاي تاريخي، فرهنگي و... ميتوان ادعا کرد که مفهوم اصلاحات در جامعه ما يک مفهوم غيربومي و غيرکاربردي است، چراکه برآيند تعامل واقعگرايانه اذهان بومي با شرايط عيني جامعه نيست. به منظور شفاف شدن، تبييني بسيار کلي و مختصر از چيستي بستر و ساختار مديريت کلان ارائه ميشود. بستر: بهطور بسيار کلي و مختصر بستر را ميتوان نوع نگاه و درک کاربردي از چيستي انسان و جامعه تلقي کرد. نگاه مديريت کلان فعلي به انسان و جامعه مبتني بر تاريخ و متافيزيکي است، اما در جوامعي که مفهوم اصلاح در آنجا توليد و استعمال ميشود، مديريت کلان مبتني بر نگاه عيني، کاربردي و علمي از انسان و مدنيت، است. به عبارتي، در کشورهايي که مفهوم اصلاح کاربردي و معني دارد، اصلاح برآمده از شرايط عيني زمان و مکان مشخصي است. ساختار: نگاهي علمي و کاربردي به انسان و جامعه منجر به استقرار ساختار مديريت کلان مبتني بر قانون اساسي و نه آنگونه که در کشورهاي در حال توسعه مبتني بر افراد است، ميشود. اگر نوع نگاه به انسان و جامعه را زير بنا و ساختار مديريت را روبنا تلقي کنيم. بنابراين، اصلاح ساختار مديريت کلان در شرايط ممکن است که بستر و ساختاري که بر آن بستر بنا شده صادقانه، عيني، علمي و کاربردي باشد. در چنين حالتي اصلاحات در سطوح روبنايي ممکن و مطلوب خواهد بود، اما اصلاح سطوح روبنايي بدون مهيابودن يا استقرار بستر (نگاه کاربردي به انسان و جامعه) مطلوب، نتيجهاش حال و روز فعلي اصلاحطلبان ميشود. چگونه ممکن است ساختار مديريتي بنا شده بر بستر درک تاريخي و متافيزيکي از انسان و جامعه را اصلاح کرد؟ انتهای پیام/ |