در سالهاي دهم، يازدهم و دوازدهم کتابهايي در ارتباط با سواد اجتماعي دانشآموزان وجود دارد. براي مثال در پايه دهم کتابي تحت عنوان «تفکر و سواد رسانهاي» تدريس ميشود که در فصل پنجم به سبک زندگي ميپردازد. سال يازدهم هم کتابي با عنوان «انسان و محيطزيست» دارد. در سال دوازدهم بهطور اخص کتابي مربوط به سبک زندگي يا مهارتي وجود ندارد، اما مبحثي کوتاه تحت عنوان«سلامت بهداشت» اضافه شده است. با اين وجود، بحث سلامت و بهداشت فردي و اجتماعي يک سبک زندگي است و به نوعي ميتوان گفت که مهارتهاي زندگي در آن گنجانده شده است. گرچه ممکن است در اين کتابها به بحث ازدواج و رعايت قوانين اجتماعي هم پرداخته شده باشد، اما کتابي تحت عنوان مهارتهاي اجتماعي يا سبک زندگي بهطور خاص در برنامه آموزشي وجود ندارد.
دو نکته اساسي در اين راستا قابل ذکر است. اول اينکه در پايههاي متوسطه دوم کتاب يا درسي در برنامه آموزشي تحت عنوان مهارت زندگي وجود ندارد. اين در حالي است که پرداختن به مهارتهاي زندگي مهم است و نياز به زمان، فضا و امکانات گستردهتري دارد. از سوي ديگر، فقط بحث گنجاندن اين مباحث در کتب درسي مطرح نيست؛ بحث اين است که ببينيم چه اهميتي به اين موضوعات داده ميشود.
به طور معمول معلمان در پايه دهم و يازدهم تا حدودي بهصورت سليقهاي خارج از برنامه درسي بحث مهارتهاي زندگي را در کلاسها مطرح ميکنند. چنين رويکردي جنبههاي خوب و بد دارد. از اين بابت خوب است که به مهارتهاي زندگي بهعنوان مسئوليت اجتماعي و وظيفه انساني و اخلاقي پرداخته ميشود و اگر معلمان مطالعه داشته باشند کمک حال دانشآموزان است، اما يک خطر هم دارد؛ اينکه وقتي معلمان آموزشهاي لازم را نديده باشند، ممکن است مباحثي را در کلاس درس مطرح کنند که زندگي دانشآموزان را به مخاطره بيندازند، چون مباحث مهارتهاي زندگي کاملا تخصصي است و بايد معلمان بتوانند درست وارد اين قضيه شوند.
حال با توجه به چنين شرايطي معلمان دانشآموزان را بهصورت دايرهاي مينشانند و موضوعات را بنا به روش تدريسي که از قبل با آن آشنا شدهاند، مطرح ميکنند. آنچنان که معلمان به داستانگويي ميپردازند، عکس و فيلم نشان ميدهند و دانشآموزان را درگير گفتوگو ميکنند.
حال تصور کنيد که آموزش مهارتهاي زندگي در کلاسهاي 35، 40 نفره که روز به روز هم وضعيتشان با توجه به بحران نيروي انساني بدتر ميشود، چگونه است! کمبود نيروي انساني مسالهاي است که مدتها آموزش و پرورش را به خود درگير کرده است، اما متاسفانه هيچ فکر ريشهاي در ارتباط با آن وجود ندارد. آنچنان که شاهد تراکم جمعيت دانشآموزي در کلاسهاي درس هستيم.
از سوي ديگر، معلمان درس مهارتهاي زندگي بايد جذابيتهاي لازم را داشته باشند تا بتوانند دانشآموزان را به خود جذب کنند، چون بايد ارتباط بين دانشآموزان و آنها برقرار شود. در واقع اين موارد شامل روش آموزشي چنين دروسي است.
وقتي مطالب مهارتهاي زندگي در دبيرستان تدريس ميشود، عموما به درد دانشآموزان نميخورد. البته حرف بنده مطلق نيست، اما با توجه به آگاهيهاي روانشناسانه و دانستههاي موجود اوج يادگيري از سن دو سه سالگي تا حدود 10، 11 سالگي است و وقتي از اين سنين ميگذرد، شايد ديگر حساسيتهاي لازم وجود نداشته باشد.
محمدرضا نیکنژاد
انتهای پیام/ |