با فرارسيدن مهرماه و فصل پاييز و برگريزان تازه شکوفايي بچهها در پيوند با درس و مدرسه آغاز ميشود. در جامعه عزيز ما در قديم اصطلاح سنتي مکتب و مکتبخانه جاري و ساري بود و کتب درسي آن عصر قرآن، ديوان حافظ، شاهنامه، گلستان سعدي و بعضي کتب پهلواني بود. معلمان اين مدارس در برخورد با واقعيتهاي مدرسه، براساس فرهنگ عمومي جامعه عمل ميکردند.
يکي از الگوهاي تدريس که متاسفانه در مدارس ما رايج و مد شد روش خودانديشي و خودمحوري بود که در آن معلم يکهتاز کلاس است، باسواد است، بعضا داد ميزند، يکريز سر کلاس درس ميدهد و مساله حل ميکند. معلم براي جوابدادن به پرسشهاي دانشآموزان وقت ندارد. تحمل يک همهمه يا لبخند بچهها را ندارد. او معتقد است اگر به بچهها رو بدهي کنترل کلاس از دست ميرود. معلم که از کلاس بيرون ميرود دانشآموزان نفس راحتي ميکشند.
در سوي ديگر مدل کنترل و اراده مشارکتي کلاس درس است؛ آموزگار خود را فرمانرواي بلامنازع کلاس قلمداد نميداند. کتکزدن، اخراج و فرياد و هوار در کار نيست. دانشآموزان پرسش ميکنند و معلم با طمانينه و خوشرويي پاسخ ميدهد. هرجا هم که بلد نيست توجيه نميکند. بچهها ميخندند و آزادانه حرف ميزنند. بچهها از معلم نميترسند.
بيشتر معلمان به دليل علت و معلولهاي تاريخي، اجتماعي و سياسي و همچنين ضعف سيستم آموزشي از بالا به پايين، قادر نيستند مثل يک پزشک با مصائب، بلايا و ناهنجاريهاي کلامي و رفتاري دانشآموزان برخورد کنند و هنوز در بعضي مدارس کپرنشين دورافتاده در نقاط محروم و به حاشيه توسعه راندهشده معضل و آلترناتيو سنتي و از مد افتاده تنبيه را بهجاي راهکارهاي نوين و مدون آموزشي داريم. از ديگر سو در مورد موقعيت خود در کلاس درس و از بازيگوشي، تحرک و حاضرجوابي کودکان دچار سوءتفاهم ميشوند. ديو پنهان خودمحوري در درون همه ما زوزه ميکشد. اين ديو در وجود برخي معلمان هم وقتي بيدار ميشود که کودکان ضعيف و بيپناه را در برابر خود ميبينند.
وقتي در سنوات گذشته و در برخي مناطق روستايي و محروم هنوز از تنبيه بهجاي راهکار منطقي و جايگزين بهره برده ميشود، سيستم آموزشي ما کماکان بهجاي پيشرفت بر لبه پسرفت و ناموزوني است. وقتي چله زمستان با چوب انار و آب آفتابه، گاهي هنوز فلکه و تنبيه در برخي مناطق ديده ميشود، وقتي چندسال پيش معلمي با لبه کتاب بر سر دانشآموزي که کتاب خود را نياورده بود ضربه زده بود و دانشآموز ساعاتي بعد به اغما رفت و چند روز بعد درگذشت و در همان خلال معلم ديگري با خطکش چشم راست دانشآموز دختر کلاساولي را کور کرد، معلم ديگري در يک روستا دو دانشآموز را واداشته بود که به صورت هم نوبتي سيلي بزنند و خانم معلمي دهان دانشآموز پرگويي را چسب زد. اين دست مسائل تنها نمونههاي کمي است که در بعضي مدارس اعمال ميشود و بسياري از اخبار به رسانهها نميرسد. در اين راستا آموزشوپرورش بايد با اجراي کارگاههاي آموزشي و سلسلهنشستهاي مشورتي کشوري و آسيبشناسي ساختاري بيشتر کار کند و مصائب، چالشها و مشکلات از اين قبيل را با جايگزين نمودن راهکارهاي اساسي و دستورالعملهاي مدون پياده نمايد تا کمتر شاهد اينگونه تبعات و ناهنجارهاي رفتاري در مدارس باشيم.
معصومه رضاییفر |