Warning: mysql_pconnect(): MySQL server has gone away in C:\inetpub\vhosts\nayeghalam.ir\Arshive.nayeghalam.ir\conf\confing.php on line 9
 

اخبار
کد خبر : 8402 ۱۳۹۸/۰۶/۱۰   ۲۱:۲۷:۳۳

یادداشت؛
امام حسين(ع) برگزيده شهادت

 

حماسه شکوهمند امام حسين(ع) از آغازين لحظه‌هاي مستي، آغاز شد و بر لب هستي، آواز شد. نخستين کس که در وصف او شعري گفت آدم بود که گرفتار غم شد و اشک ريخت بر او که «قتيل العبرات» است.

نوح در آنهمه سيل و سيلاب نمي‌دانست که روزگاري «از آب هم مضايقه مي‌کنند کوفيان» و او ناخود آگاه گريست «بر صيد دست و پا زده در خون». موسي به عرض ارادت او از نيل گذشت و دم مسيح به حرمت نام او شفابخش شد و ابراهيم به ياد آنهمه اسماعيل تشنه نينوا در منا به سوگ نشست.

ولادت او به اشک جدش محمد امين(ص) تزيين شد و به گريه پدر و ناله مادر که بانوي آب‌هاي جهان بود. زمان مي‌گذشت که ناگاه دست بالا کرد که بايستيد... بار بگشاييد اينجا کربلاست... و شبي شگفت که از گوشه آسمان ندايي برخاست که: امشب شهادتنامه عشاق، امضا مي‌شود، فردا ز خون عاشقان اين دشت دريا مي‌شود؛ و فردا در اوج اخلاص و عاشقي حماسه‌اي عظيم آفريده شد و فردا شد و جهان مانده بود مات و مبهوت. مي‌پرسيد: باز اين شورش است که در خلق عالم است، باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است. امام حسين(ع) در تنهايي خويش كه تنهايي حقيقت بود، با پرسشي بزرگ، پاسخي عاشقانه مي‌طلبيد. پاسخي از سر آگاهي و معرفت اما آن روز جز جوانمرداني که سرمست شهادت شدند، هيچ‌حنجره‌اي به لبيكي معطر نشد و هيچ‌دستي به ياري برنخاست. گام‌ها به ترديد خو كرده و پيش نمي‌رفتند. حنجره سوزناك او در آن غربت بيكرانه، خطاب به هستي بود كه جان‌ها را شعله‌ور ساخت و دل‌ها را بيدار كرد. او تنها و بي‌پاسخ، ايستاده بود. سوگ بزرگ فرزندان، غم كمرشكن برادران، شهادت جانسوز ياران، گرماي سوزان، عطش و تشنگي كودكان و نگاه‌هاي پر از پرسش خيمه‌نشينان، هيچكدام او را به خستگي نكشانده بود و اين از چهره بر افروخته‌اش نمايان بود.

امام حسين(ع) در غربت بي‌ساحل خويش، همراه مي‌طلبيد و هيچ‌لبيكي، سكوت صحرا را نمي‌شكست و هيچکس پاسخي نمي‌داد و تنها صداي چکاچک شمشير و صفير تير، سکوت دشت را مي‌شکست. همه ديدند که «خون مي‌گذشت از سر ايوان کربلا». همه‌چيز تمام شد و شاعر همچنان مبهوت و بي‌پاسخ. ناگاه به خود آمد و نهيب زد: «از پا حسين افتاد و ما بر پاي بوديم، زينب اسيري رفت و ما بر جاي بوديم» و شاعر مي‌سوخت و مي‌سرود و مي‌سرود و مي‌سوخت و تا آينده هم مي‌سوزد. تا روزي که فرياد تکسواري آدينه را به آيينه پيوند زند که نزديکتر باد آن آدينه زيبا و دوست داشتني.

سیدحبیب حبیب‌پور

انتهای پیام/


نمایش نظرات
 




ارسال نظرات






 
 
درباره ما تماس با ما
طراحی و اجرا