امر سیاسی ملی متاثر از دو ساحت داخلی و خارجی است که درخصوص ایران به دو حوزه نیروهای اپوزیسیون و نیروهای درون حاکمیت قابل تمییز است. نیروهای درون حاکمیت با دو جریان عمده اصلاحطلب و اصولگرا شناخته میشوند. دو جریانی که بهرغم طیف بندی، دارای مبانی نظری مشخصی میباشند که به قرار زیر قابل تبیین است:
١. نیروهای موسوم به اصلاحطلب در سال ١٣٧۶ بهطور رسمی وارد عرصه حکمرانی شدند. آنها که از پیروان خط امام در دهه 60 بودند، با تاکید بر ضرورت اصلاحات درون ساختاری، جبههای را تشکیل دادند که مطالبات خاصی را نمایندگی میکرد، از جمله چپگرایی سیاسی و احیای ظرفیتهای خفته قانون اساسی، جامعه مدنی، گفتوگو، دموکراسی و حقوق بشر، مردمسالاری دینی، آزادی بیان و مطبوعات، خاستگاه طبقاتی متوسط جدید و... . به نظر میرسد میتوان مرکز ثقل این مفاهیم را در کلیدواژه ملت جست. ملتی که در سطحی فراتر از قومیت و مذهب تجلی دارد.
٢. نیروهای موسوم به اصولگرا به شکلی سلبی و در مقابل اصلاحطلبان، انسجام یافتند. آنها که با عناوین دیگری در نهادهای قدرت حاضر بودند در اوایل دهه 80 ذیل عنوان فراگیر اصولگرایان به بازتعریف خویش پرداختند. راست گرایی سیاسی، سوگیری فرهنگی سنتی، فهم دینی مداحانه، خاستگاه طبقاتی متوسط قدیم و مادون متوسط و... ساختار این جریان را تشکیل میداد. کلیدواژه جامعه شناختی این مفاهیم را میتوان در مفهوم امت اسلامی ردیابی نمود.
٣. سخن گفتن درباره مردم در دستگاه نظری ملت قابل انجام است. پرسش بنیادین نیز در همین نقطه مطرح میشود. مناسبات جریانهای سیاسی و مفهوم مردم چیست؟ به بیان دیگر مردم و دغدغه هایشان کجای مطالبات اصلاحطلبان و اصولگرایان قرار دارند؟ آنچه این پرسش را مهمتر مینماید، تغییرات و فراز و فرودهای جریان اصلاحطلب است که در دو دهه اخیر به نحوهای مختلف روی داده است. ریزشهایی که با فشار از بیرون رقم خورده و با اپورتونیسم درونی تشدید شده است.
۴. به نظر میرسد سپهر سیاسی ایران در وجه داخلی در هر دو ضلع موسوم به اصلاحطلب و اصولگرا با ناکارآمدی و فساد همراه شده است. انتسابهای مدیریتی در دولتهای اصولگرا و اعتدالی-اصلاح نتوانسته نارضایتیهای تصاعدی مردم را کاهش دهد که احساس ناکامی نسبت به عملکرد جریانهای سیاسی داخلی، نگاه مردم را به سمت جریانهای سیاسی خارجی سوق میدهد.
۵. در یک جمع بندی باید تصریح نمود که خودانتقادی رسمی و عمومی دو جریان موسوم به اصلاحطلب و اصولگرا که دچار فساد و فرصت طلبی اعضای خویشند، امری ضروری است. امری که سران هردو طیف از آن اجتناب دارند. احتمالا بدین خاطر که منافع جناحی و فردی بر منافع مردم اولویت دارد و هراس از بهرهبرداری رقیب، مانع خودانتقادی در حضور عموم میگردد. اینگونه امر سیاسی در عمل سیاسی احزاب و تشکلهای منسوب به دو جریان، به کاسبکاری تنزل یافته است. چنانکه با نوعی سیستم تیولداری در مدیریت و انتسابهای کشور مواجه هستیم. این خود به ترویج روحیه ارادت ورزی انجامیده و شأن امر سیاسی را فروکاسته است. نگارنده از مجموع این مکانیسم به عنوان ابتذال امر سیاسی نام میبرد. لازم است با درایت و قوت دربرابر این ابتذال ایستاد تا مفهوم مردم به جایگاه اصلی خود در دستگاه نظری سیاست ایران بازگردد. این جایگاه کجاست؟ در مرکز ثقل امر سیاسی که بایستی تعیین کننده زیربنایی باشد.
عباس نعیمی |