اخبار
کد خبر : 6455 ۱۳۹۷/۰۶/۱۵   ۱۷:۵۴:۴۸

یادداشت روز؛
برخورد سلیقه‌ای با تدریس مهارت‌های زندگی

 

 در سال‌های دهم، یازدهم و دوازدهم کتاب‌هایی در ارتباط با سواد اجتماعی دانش‌آموزان وجود دارد. برای مثال در پایه دهم کتابی تحت عنوان«تفکر و سواد رسانه‌ای» تدریس می‌شود که در فصل پنجم به سبک زندگی می‌پردازد. سال یازدهم هم کتابی با عنوان «انسان و محیط‌زیست» دارد. این در حالی است که در سال دوازدهم به‌طور اخص کتابی مربوط به سبک زندگی یا مهارتی وجود ندارد، اما مبحثی کوتاه تحت عنوان «سلامت بهداشت» اضافه شده است. با این وجود، بحث سلامت و بهداشت فردی و اجتماعی یک سبک زندگی است و به نوعی می‌توان گفت که مهارت‌های زندگی در آن گنجانده شده است.

گرچه ممکن است در این کتاب‌ها به بحث ازدواج و رعایت قوانین اجتماعی هم پرداخته شده باشد، اما کتابی تحت عنوان مهارت‌های اجتماعی یا سبک زندگی به‌طور خاص در برنامه آموزشی وجود ندارد.

دو نکته اساسی در این راستا قابل ذکر است. اول اینکه در پایه‌های متوسطه دوم کتاب یا درسی در برنامه آموزشی تحت عنوان مهارت زندگی وجود ندارد. این در حالی است که پرداختن به مهارت‌های زندگی مهم است و نیاز به زمان، فضا و امکانات گسترده‌تری دارد. از سوی دیگر، فقط بحث گنجاندن این مباحث در کتب درسی مطرح نیست؛ بحث این است که ببینیم چه اهمیتی به این موضوعات داده می‌شود.

بنده تاکنون دیده‌ام که معلمان در پایه دهم و یازدهم تا حدودی به صورت سلیقه‌ای خارج از برنامه درسی بحث‌ مهارت‌های زندگی را در کلاس‌ها مطرح می‌کنند. چنین رویکردی جنبه‌های خوب و بد دارد. از این بابت خوب است که به مهارت‌های زندگی به عنوان مسئولیت اجتماعی و وظیفه انسانی و اخلاقی پرداخته می‌شود و اگر معلمان مطالعه داشته باشند کمک حال دانش‌آموزان است، اما یک خطر هم دارد. اینکه وقتی معلمان آموزش‌های لازم را ندیده باشند، ممکن است مباحثی را در کلاس درس مطرح کنند که زندگی دانش‌آموزان را به مخاطره بیاندازند، چون مباحث مهارت‌های زندگی کاملا تخصصی است و باید معلمان بتوانند درست وارد این قضیه شوند. برای مثال بحث آموزش‌های شهروندی در روش‌های پیشرفته آموزش مطرح می‌شود. این در حالی است که تعداد دانش‌آموزان به شکل استاندارد در دوره دبستان بین 15 تا 20 نفر در یک کلاس است. حال با توجه به چنین شرایطی معلمان دانش‌آموزان را به صورت دایره‌ای می‌نشانند و موضوعات را بنا به روش تدریسی که از قبل با آن آشنا شده‌اند، مطرح می‌کنند. آنچنان که معلمان به داستان‌گویی می‌پردازند، عکس و فیلم نشان می‌دهند و دانش‌آموزان را درگیر گفت‌وگو می‌کنند. حال تصور کنید که آموزش مهارت‌های زندگی در کلاس‌های 35، 40 نفره ایران که روز به روز هم وضعیتشان با توجه به بحران نیروی انسانی بدتر می‌شود، چگونه است! کمبود نیروی انسانی مساله‌ای است که مدت‌ها وزارتخانه آموزش و پرورش را به خود درگیر کرده است، اما متاسفانه هیچ فکر ریشه‌ای در ارتباط آن وجود ندارد. آنچنان که شاهد تراکم جمعیت دانش‌آموزی در کلاس‌های درس هستیم. از این رو قرار است معلمان در کلاس‌های دبیرستانی که دانش‌آموزان به دلایل مختلف تحت فشارهای اجتماعی و آموزش‌های متفاوتی هستند؛ بحث‌های اجتماعی را مطرح کنند. این در حالی است که باید آنها خیلی ماهر باشند و به موضوعات درسی نیز مسلط باشند. از سوی دیگر، معلمان درس مهارت‌های زندگی باید جذابیت‌های لازم را داشته باشند تا بتوانند دانش‌آموزان را به خود جذب کنند، چون باید ارتباط بین دانش‌آموزان و آنها برقرار شود. در واقع این موارد شامل روش آموزشی چنین دروسی است.

اثربخشی مداوم

در چارچوب نظام آموزشی قدیم زنگ‌های پرورشی وجود داشت و اگر موارد خاصی مطرح نبود، معلمان پرورشی راجع به موضوعات مختلف با دانش‌آموزان گفت‌وگو می‌کردند و برخی مسائل مطرح می‌شد. البته این معلمان آموزش‌های لازم را ندیده بودند. بنابراین این کلاس‌ها کارایی لازم را چه از نظر دانش‌آموزان، چه از نظر معلمان و چه از نظر مدیریت مدارس نداشت.

از این رو عموما کلاس‌های پرورشی به دبیران ریاضی، فیزیک، شیمی و... که درسشان سنگین‌تر بود، واگذار می‌شد. آنچنان که در کنار تدریس درس اصلی یک جلسه آموزشی هم به این معلمان سپرده می‌شد که این از این فضا استفاده کرده و به تدریس درس پرورشی بپردازند. بنده معلم فیزیک بودم و هر سال چنین کلاس‌هایی داشتم، اما کارایی نداشت، چون تا جامعه عادی، آموزشی یا خانواده‌ها به این درک نرسند که این درس‌ها مهم هستند، همچنان درس مهارت‌های زندگی مغفول می‌ماند. قطعا آموزش‌ها در این راستا مهم‌تر از ریاضی، فیزیک، شیمی، ادبیات و... است.

برای مثال بنده در دانشگاه ریاضی خواندم، اما اکنون نمی‌توانم به سوالات ریاضی دانش‌آموزان در دوره دبستان، متوسطه اول یا راهنمایی پاسخ دهم، چون هم دانش ریاضی چندان به کارم نیامد و نهادینه نشد و هم روش‌های جدید را بلد نیستم. این در حالی است که قطعا دروس محیط‌زیست، ارتباط با انسان‌های دیگر، اخلاق، راستگویی، شجاعت و... در زندگی فردی و اجتماعی دانش‌آموزان تا بزرگسالی‌شان تاثیرگذار است. مواردی است که هر لحظه با آنها سرکار داریم و بزنگاه‌هایی ما را گیر می‌اندازد.

یادگیری اثربخش در دو-سه سالگی

به‌طور کلی آموزش از سال اول دبستان تا سال دوازدهم عمومی تلقی می‌شود، حداقل تا نه سال اول آموزشی. ما باید دانش‌آموزان را به گونه‌ای آموزش دهیم که آنها برای زندگی آینده آماده شوند. این در حالی است که متاسفانه سه درس «تفکر و سواد رسانه‌ای»، «انسان و محیط‌زیست» و «سلامت و بهداشت» در دوره متوسطه دوم گنجانده شده‌اند. این در حالی است که اوج یادگیری اثربخش و نهادینه‌شده و شکوفایی ذهنی دانش‌آموزان نهایتا تا میانه‌های دوره دبستان است. آنچنان که عموما در سال‌های بالاتر سطح یادگیری و علاقه دانش‌آموزان متفاوت می‌شود و گاهی سر کلاس‌ها به این قبیل مسائل توجه نمی‌کنند. بنابراین وقتی مطالب مهارت‌های زندگی در دبیرستان تدریس می‌شود، عموما به درد دانش‌آموزان نمی‌خورد. البته حرف بنده مطلق نیست، اما با توجه به آگاهی‌های روان‌شناسانه و دانسته‌های موجود اوج یادگیری از سن دو سه سالگی تا حدود 10، 11 سالگی است و وقتی از این سنین می‌گذرد، شاید دیگر حساسیت‌های لازم وجود نداشته باشد. برای مثال در کشورهای پیشرفته از نظر آموزشی مدارس به شکلی غیررسمی از سن سه سالگی و به شکل رسمی از شش یا هفت سالگی شروع می‌شوند، اما آموزش در ایران از شش سالگی شروع شده و پیش‌دبستانی هم چندان اهمیتی ندارد، چون پولی است و همه خانواده‌ها امکان استفاده از آن را ندارند. به این ترتیب برای اینکه دروس مهارت زندگی به حداقل بازدهی برسند، باید در دوره دبستان و نهایتا در دوره‌ متوسطه اول وارد سیستم آموزشی شوند تا بتوانند اثربخشی بیشتری حداقل از نظر علمی و تجربی داشته باشند. در واقع ضروری است که درس‌ مهارت‌های زندگی از سال‌های ابتدایی تحصیل به دانش‌آموزان آموخته شوند تا درونی شده و در زندگی به کار افراد آید. درغیراین صورت نباید انتظار داشت که دانش‌آموزان در بزرگسالی مهارت‌های لازم را در برخورد با مشکلات داشته باشند.

محمد نیک نژاد


نمایش نظرات
 




ارسال نظرات






 
 
درباره ما تماس با ما
طراحی و اجرا