عثمان مزین
هر زخم و جراحت، آلام و دردهای خاص خود را دارد. جراحتهای بزرگ، دردهای بزرگ ایجاد میکنند. برخی زخمها، چنان بزرگ و عمیق هستند که بهسختی جبران یا فراموش میشوند.
زخمهای ایجادشده بر پیکره یک جامعه نیز جزء دردهای بزرگ تلقی میشوند و بالطبع فراموشکردن آن سخت یا غیر ممکن است. اگر یادآوری گذشته به قصد مطالبه حقوق قانونی خود، جبران ضرر و زیانهای ناشی از آن و اعاده به وضع سابق و عقوبت و مجازات بانیان فاجعه باشد، امری است پسندیده و حتی زدودن آثار رویداد تلخ را نیز در پی دارد. فاجعه بمباران شیمیایی سردشت در هفتم تیر سال ١٣٦٦ چنان وسیع و گسترده بوده که با وجود گذشت سه دهه از آن، هنوز زخمهای آن عظیم است و گذشت زمان نتوانسته پرده فراموشی بر آن افکند و آن را از ذهن فاجعهدیدگان خارج کند. دلایل زیادی برای ماندگاری این فاجعه تلخ در ذهن اهالی و سکنه این شهر وجود دارد؛ ازجمله:
١. رویارویی تمامی ساکنان شهر با آن و درگیرشدن همه مردم شهر با فاجعه و آثار تلخ آن؛ بهطوریکه تمامی خانوادهها چند نفر از نزدیکان خود را در آن فاجعه از دست داده و علاوهبرآن در هر خانواده نیز چند نفر مجروح و مصدوم شیمیایی وجود دارد. ٢. درد ناشی از مصدومیت شیمیایی، دردی مستمر و دائمی است و امیدی به علاج آن وجود ندارد و فرد مصدوم تا آخرین لحظه حیات خود آن را لمس میکند. ٣. فضا، امکانات و محیط سردشت به گونهای است که همواره یادآور فاجعه تلخ بمباران شیمیایی است و علاوه بر جریحهداربودن جسم و روح قربانیان، محیط شهر هم قربانی سلاحهای شیمیایی شده و تاکنون تلاشی ملموس برای بازسازی آن و زدودن آثار جنگ انجام نشده است. ٤. وجود حدود هشت هزار قربانی شیمیایی در این شهر و رفتوآمد و حیات آنان در شهر و مراجعات عدیده و هرروزه به مراکز درمانی و استفاده از داروهای پزشکی، چهره یک قربانی را به این شهر داده و آشکارا میتوان گفت شهر نیز قربانی شده است. ٥. جبراننشدن زیانهای وارده به شهر و قربانیان، محاکمهنشدن و بیعقوبتی بانیان آن و اصرار قربانیان بر ضرورت محاکمه سران بعث و دیگر افراد ذیمدخل موجب شده تا کنون بزهدیدهبودن مردم این شهر در هیچ مرجع قضائی بینالمللی اثبات نشود و بعد از گذشت سالها هنوز هم قربانیان آن در حال بیان شکایت و تعقیب بانیان هستند. قطعا شناسایی و مجازات بانیان میتوانست موجب تشفیخاطر قربانیان و بازماندگان شهدا شود. ٦. باقیماندن وضعیت قربانیان در حالت قربانی و ناامیدی از احقاق حق و نبود توجه کافی به آن، باعث شده قربانیان هنوز هم درصدد گردآوری مدارک برای اثبات قربانیبودن خود باشند و از حالت قربانی خارج نشوند. ٧. محدودشدن ارائه خدمات بنیاد شهید و امور ایثارگران، به عنوان تنها ارگان متولی برای تحت پوشش قراردادن قربانیان شیمیایی و حمایت از آنان، به صرف پرداخت مقرری بسیار ناچیز ماهانه و بیتوجهی به دیگر نیازهای قربانیان شیمیایی و درخواستهای عدیده مصدومان شیمیایی، برای جلب توجه مسئولان به ارائه دیگر خدمات مورد نیاز آنان، ازجمله پزشکی، روانشناسی و... موجب شده فرد قربانی هرروزه در حال بیان درد خود و جلب توجه مسئولان برای آن باشد و بهناچار درد را همیشه با خود داشته و آن را بیان میکند. ٨. دردهای ناشی از مصدومیت با گاز خردل و سلاحهای شیمیایی، درمانشدنی نیست و حتی هرروزه توسعه مییابد و چون لاعلاجبودن ویژگی آشکار مصدومیت شیمیایی است، همواره درد به صورت مستمر وجود دارد. ٩. شناسایی و تأییدنشدن ٨٠ درصد از مصدومان شیمیایی از سوی بنیاد شهید و امور ایثارگران، به عنوان جانباز و نامهنگاریهای مداوم آن با دستگاهها و مقامات اداری و انتشار مدارک محقبودن به قصد تأییدشدن به عنوان جانباز هم از کاستیهای عظیم در چرایی بهرهمندنبودن خیل عظیم قربانیان از حقوق قانونی خود خبر میدهد. این عوامل و بسیاری عوامل دیگر و محرزبودن مظلومیت یک شهر و ساکنان آن و ابعاد گسترده فاجعه موجب شده با وجود گذشت سه دهه از آن، بازهم جراحات بزرگ وارده بر مردم سردشت التیام پیدا نکند. برای برخورداری مصدومان شیمیایی سردشت و دیگر مناطق جنگزده از حقوق اولیه و بدیهی، فارغ از بلاوجهبودن سختگیری در بهکاربردن صفت و ویژگی «جانباز» برای کسانی که دهها سال سلامت جسم و روان خود را از دست دادهاند، باید این نکته اصلی را مد نظر و عمل قرار داد که برخورداری آنان از حقوق قانونی خود به عنوان یک قربانی جنگ و رنجدیده نباید منوط به بارشدن این صفت شود و فارغ از اینکه یک شهروند جنگزده، طبق تعاریف و معیارهای سختگیرانه و پرپیچوخم ارگانهای اداری جانباز تلقی میشود یا خیر، باید حمایت قانونی، درمانی، معیشتی و... شود که اگر این دیدگاه مبنای عمل درباره قربانیان جنگ و سلاحهای شیمیایی قرار گیرد، تردیدی در خاتمه نارضایتی مصدومان شیمیایی و احقاق حقوق قانونی آنان وجود نخواهد داشت.
انتهای پیام/ |