اخبار
کد خبر : 13223 ۱۴۰۰/۰۴/۰۵   ۱۸:۴۶:۵۰

مقاله؛
توسعه‌ی فرهنگی، مقدمه‌ای بر توسعه‌ی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی

 

 فرهنگ در همه جای زندگی مردمان هر جامعه‌ای ظهور و بروزی جدی و آشکار دارد و تمام کنش‌ها و واکنش‌های جوامع در تقابل با هر رویدادی اعم از فردی یا اجتماعی متاثر از فرهنگ آنهاست. آن گاه که در خصوصی‌ترین لحظات زندگی در خلوت آرمیده و با چشمانی بسته به دنیای پیرامون، آرزوها، اهداف و تعلقات‌مان می‌اندیشیم، جایی که هیچ فرد دیگری دسترسی به پاکی یا پلشتی اندیشیدن‌هایمان ندارد، جان مایه‌ی فرهنگ‌مان نهفته است. از این روی تعبیرم از فرهنگ نه معنای متداول و کلان آن که در هنر، ادبیات، علم و فلسفه  تولید و در مناسبات اجتماعی متبلور می‌شود، بلکه مرادم از فرهنگ ، جهان بینی افراد جامعه و میزان کنش آگاهانه‌ی آنها در ایجاد تغییرات مطلوب ابتدا در خویشتن و سپس در جامعه است.

به عبارت دیگر فرهنگ ما مجموعه‌ی افکار و کرداری است که فارغ از قضاوت و ارزش گذاری دیگران و تنها بر پایه‌ی شناخت و تفسیرمان از حقیقت شکل می‌گیرد. با این تعبیر خاستگاه فرهنگ در بطن مولدهای پیش گفته نبوده و یا لااقل می تواند به خوانشی شخصی توام با "درنگ" پیرامون محصولات فرهنگ سازان مرسوم تغییر یابد.  اگر چه جهان بینی افراد رابطه‌ای ناخواسته و غیر قابل انکار با بسیاری از عوامل قهری به ویژه تاریخ و جغرافیا دارد و متاثر از تحولاتِ علم، هنر، ادبیات و فلسفه است اما نکته‌ی اساسی در تفسیر اخیر از فرهنگ اینجاست که موضع قضاوت و ارزش‌گذاری را از داوری‌های عامیانه‌ی اجتماعی و معیارهای ناشی از سنت‌های نادرست که اغلب دچار احساسات، شور و کاستی‌هاست به چارچوب‏هایِ استوارِ اخلاقی تغییر می‌دهد که از هر گونه برداشت، تاویل و سلیقه‌ی شخصی مصون است.

به سخن دیگر آن‌گاه که در کنج خلوت به صواب یا ناصوابِ فعلی می‌اندیشیم، آن را با شاغول "اخلاق" می‌سنجیم و آن را از منظر ملاحظات و محافظه کاری‌های القاء شده از سوی جامعه ارزیابی نمی‌کنیم. به این ترتیب ارتباطی عمیق میان فرهنگ و دسترنج تمدنی ابنای بشر یعنی "اخلاق"، پدید آورد‏‌ه‌ایم و این ارتباط می‌تواند  فرد را از قید و بندهای ناشی از سنتِ رایج و ناشایستِ حاکم بر فضاهای اجتماعی رها سازد.

 ناگفته پیداست "اخلاق" در واقع هویت تمدنی است که شکوه معماری آن در گذر از دالان‌های پر پیچ و خم زمان از پس فراز و نشیب‌هایی تاریخی توسط چهار عنصر "هنر، علم، ادبیات و فلسفه" شکل گرفته، پاسبانی شده و سینه به سینه برای آیندگان به یادگار مانده است. بنابراین اخلاق در کنار عناصر چهارگانه به عنوان گوهرهای آرمانی بشری، تمدن‌های تاریخ را به وجود آورده‌اند و بی‌تردید پایه‌های فرهنگ‌های آینده را نیز ترسیم خواهند کرد. اما نکته‌ی مهمتر آن است که مبنای اخلاق نه در پژوهش‌های دانشورانی در پستوها و عارفانی در خلوتکده، بلکه در کنش‌ها و واکنش‌های طبیعی و تکاپوهای روزمره و عادی اما سرشار از حکمت مردمان اعصار مختلف استوار گردیده و کالبد آن با رنج و درد و عشق به روحی به صبوری و فراخی تاریخ آراسته است.

جان کلام آن که نباید ارزش‌های اخلاقی را به عنوان  نسخه‌ای تجویزی از سوی فیلسوفان، حکیمان و مشاهیر یا بازتابی از نوای درون، نهیب فطرت و یا حتی نانوشته‌هایی به ناگاه مکشوف از لابه لای کتب و مقالات تلقی نمود، بلکه می‌توان آن را حاصل دانایی و جهالت، سکوت و فریاد، طغیان و اسارت، کامیابی‌ها یا ناکامی‌های پندآموز و به طور کلی تقابل‌هایی از تضادهای بشریت از آغاز تاکنون دانست. از این روی سرمایه‌ی اخلاق، روح مردمانی است که در طول تاریخ در آن دمیده شده و موضع آن را از جایگاه صرفا نظری به موقعیت داوری و سنجش راستی یا ناراستی هر امر ریز و درشتی ارتقاء داده است.

*تکنولوژی، فرهنگ و انسان معاصر

 بخش عمده‌ای از دانایی‌های ابتدایی بشر مبتنی بر کسب تجربه‌های شخصی و تا حدود زیادی درک تجربیات دیگران و گذشتگان است. آنگاه که با مشکلی مواجه می‌شویم در تقلا و تلظی برای رفع آن در نخستین گام به تجربیات دیگران و به ویژه گذشتگان مراجعه می‌کنیم و به طور غریزی کنش آنان را مورد مداقه قرار می‌دهیم تا در لابه لای آن پاسخ سوال خود را دریافت کنیم. از این روی دشواری و پیچیدگی، بخشی غیر قابل تفکیک از ذات مسائلی است که به یکباره خارج از دامنه‌ی دانایی‌های بشر پیش می‌آیند و تجربه از پاسخ به آن عاجز می‌ماند.

نگاهی گذرا به سیر تاریخی رشد و پیشرفت علم و به واسطه‌ی آن پیچیده‌تر شدن مناسبات اجتماعی نشان می‌دهد علی رغم آنکه حجم مشکلات عصر حاضر از هر دوره‌ای بیشتر است، اما جنس و میزان پیچیدگی آن تفاوتی با بحران‌های اعصار گذشته ندارد. به بیان دیگر بسیاری از امور بدیهیِ روزگار ما، دغدغه‌های جدی اندیشمندانی بزرگ، جایی و در زمانی شاید دور بوده است و چه بسا آنچه امروزه چون معضلی لاینحل نزد دانش‌پیشگان می‌نماید، در عصری بخشی از روزمرّگی‌ها و امور جاری مردمان عادی آن روزگار باشد. اما نکته‌ی قابل تامل آن است که طی سالیان اخیر علم و به تبع آن صنعت و تکنولوژی نیز پیشرفت چشمگیری داشته و اگر چه انسان معاصر از این رهگذر به درکی متفاوت و شاید غنی‌تر از هر عصر دیگری در تمام عرصه‌ها اعم از فیزیکی و متافیزیکی نائل آمده و باورهای سنتی را درنوردیده اما با چالشی (شایسته) نیز مواجه شده است.

سرعت رشد و گسترش تکنولوژی مجال تامل و تفکر را از انسان عصر ما ربوده و در کنار فراهم آوردن فرصت‌هایی شگفت انگیز، تهدیداتی جدی را نیز به وجود آورده و از سوی دیگر شکافی عمیق میان "علم و حکمت" پدید آورده است.فرهنگ رایج امروز حاکم بر فضاهای اجتماعی ایران، فرهنگی القاء شده از سوی سرمایه داری و مبتنی بر "مصرف گرایی" است.

در اعصار گذشته رهبران علم آنگاه که عرصه‌های دانش را در می‌نوردیدند و از خوشه‌های دانایی و درک و تجربه به همت بلندشان بر می‌چیدند، خود را بی نیاز از ترجیحات و ارزش‌های اخلاقی نمی‏ دانستند و پیش از آنکه سایه‌ی سنگین محصولات علمی جامعه را دچار چالش کند، "حکیمانه" راه صواب را به آحاد مردم نشان می‌دادند. حال آنکه در عصر پیش روی ناخواسته به واسطه‌ی جهش ناگهانی و پیش بینی نشده‌ی دانش و به علاوه رشد جزیره‌ای علوم، متولیان علم و اخلاق در دنیاهایی بسیار دور از یکدیگر زندگی می‌کنند و امکانِ حیاتیِ "علاج واقعه قبل از وقوع" به کلی منتفی شده است. علاوه بر آن که هیچ تناسبی، حتی از جنس کمّی، میان اندیشمندان حوزه‌ی فن آوری و اخلاق وجود ندارد، شتاب فزاینده‌ و بی‌مهابای رشد تکنولوژی (که تحولات آن در حد ثانیه است!) عملا امکان فراهم آوردن تمهیدات و فرهنگ (مصرف) مناسب برای گذار بی چالش جامعه از تبعات احتمالی آن را بسیار دشوار می‌کند. با این همه،  تمام تقلاهای اندیشمندان معاصر در قالب نکاتی پیرامون گذار از سنت به مدرنیته و در ادامه طرحِ روایت پُست مدرنیسم تلاشی آگاهانه و هوشمندانه است تا خط و ربط انسان در خلال رشد ناگهانی خُرده فرهنگ‌های ناشی از تحولات و پیشرفت‌های صنعتی با اصل و اساس "انسانیت" به طریقی علمی ترسیم، ترمیم و حفظ شود.

بنابراین ماجرای پیشرفت تکنولوژی و تغییرات بی‌سابقه‌ای که در زندگی روزمره و هویتمان ایجاد کرده، هم جذاب است و هم اضطراب‌آور. دقیقا به همین دلیل آنچه مایه‌ی سعادت و کامروایی یک جامعه است، داشتن زیرساخت‌های صنعتی و اقتصادی قوی نیست بلکه برای گذر از دریای متلاطم و مواجی که طوفان تکنولوژی و سرمایه در جامعه ایجاد کرده است باید به ناگزیر بر بلم "اخلاق" پای نهاد و به آموزه‌های غنی اخلاقی پناه بُرد. بر مبنای ارزش‌های اخلاقی، هویت هر انسانی ارتباط تنگاتنگ با نوع "نیازمندی"‌هایش دارد.

در واقع ، برای آنکه تشخیص دهیم جامعه‌ای به چه میزان به جامعه‌ی آرمانی نزدیک‌تر است کافیست از نیازمندی‌های آن جامعه بپرسیم. به طریق اولی ، سطح تعالی و درجه کمال هر انسانی را با درجه تعالی و کمال نیازهایی که دارد و کمبودهایی که در خود احساس می کند دقیقا می توان اندازه گیری کرد. تکامل همه جانبه‌ی بشری ماحصل احساس "نیازهای" انسان بوده است و در واقع آنچه از آن به "بحران" یاد می‌شود نتیجه‌ی "نیازهای" انسان و "عطشش" برای رسیدن و دستیابی به نقطه‌‌ی بی‌نیازی است. حس "نیاز" و حقارت "کمبود" ذاتا برای انسان دردآور و "فاجعه آمیز" بوده و از این روی  آن‌گاه که به "عمق فاجعه" و "بحران" ملتفت می‌شود، سرشار از طلب ِ حل بحران به تکاپو (و حتا تضرع) و حرکت واداشته می‌شود، سراسر انرژی می‌شود. برآیند تمام این حرکت‌ها، سمت و سوی اولویت‌های اجتماعی را شکل می‌دهد و بر مبنای آن می‌توان بلوغ جامعه را ارزیابی و قضاوت نمود.

کوتاه سخن آن‌که "بگویید غایت آمال، مطالبات و افتخارات اجتماعی یک جامعه چیست تا بر مبنای آن قضاوت کنیم، آیا جامعه منحط و عقب مانده است یا نه؟!" بنابراین فرهنگ می‌تواند خصوصیات ذهنی و اخلاقی افراد و به تبع آن اجتماعات را تعیین کند و شرایط طبیعی نیز تحت تأثیر تصرفات و برداشت های فرهنگی می‌باشند. حال در چنین شرایطی اگر عقاید، آرمان‌ها و ارزش‌های یک فرهنگ به عنوان لایه‌های بنیادین آن، اصیل، حقیقی و سازگار با فطرت کمال جوی انسان سازمان پیدا کنند، قطعا خصوصیات ذهنی و اخلاقی بشر نیز به سمت تعالی و کمال حرکت خواهند کرد و اگر ارزش‌هایی باطل و منحط جای آرمان‌های بلند آدمی را بگیرند حتما اخلاق و خصوصیات ذهنی افراد ( عوام ) سیر نزولی خواهند داشت.

امروزه "مصرف‌گرایی" توام با "تجمل" در همه‌ی عرصه‌ها اعم از رفتارها و کنش‌های فرهنگی (غرب) و دیگر تکنولوژی‌های لوکس به یکی از اولویت‌ها و نیازمندی‌های جامعه‌ی ایرانی بدل گشته است.

در واقع پُر بیراه نخواهد بود اگر بگوییم شیوع روح بیمارگونه‌ی مصرف‌گرایی آغاز انحطاط ارزش‌های اخلاقی و خشکیدن عواطف و روحیات انسانی در جامعه بوده است.

بی شک می‌توان مصرف‌گرایی را یکی از مهمترین تهدیدات علیهِ "نظم اجتماعی" در هر جامعه‌ای برشمرد و ابتلای به آن را که منجر به بر باد رفتن مناعت طبع و روحیه‌ی قناعت در بشر می‌شود، علت العلل دیگر نقصان‌های اجتماعی به حساب آورد. جست و جوی مصرف‌کننده (با رویکرد فخرفروشانه و تجمل‌گرایانه) برای انتخاب و به واسطه‌ی آن لذت حاصل از تظاهرِ فردی، ارزش‌های فردگرایانه و تکثرگرایانه‌ای را تقویت می‌کند که ضدِ هنجارهای جمعی جامعه است.

استیلای روح مصرف در جامعه به گسترش نگاه ویترینی، سطحی، غیراصیل و مقلدانه به بسیاری از پدیده‌های ارزشمند اخلاقی دامن زده و چه بسا "فضائل اخلاقی" را به حد تشریفاتی مبتذل تقلیل داده است. القاء، تعمیق و تثبیت تدریجی، بیمارگونه‌ و افراطی مصرف گرایی و تبدیل کردن آن به ارزش و مبنایی برای ارزش‌گذاری علاوه بر آن که "هویت" انسانی افراد را به چالش کشیده است، از آن جهت که برای تامین ادوات و ملزومات، نیازمند تجمیع و تمرکز ثروت و سرمایه است با بر هم زدن قواعد و توسل به راه‌های کوتاه‌تر کسب آن موجب تزلزل امنیت فرهنگی و اقتصادی و ساختارهای نه چندان مطمئن آن‌ها شده است.

به عبارت دیگر با گسترش سریع و بی‌مهابای زرق و برق‌های نه چندان ضروریِ زندگی‌هایِ به ظاهر مدرن، که حاصل تقلیدی کورکورانه از مدل‌های برآمده از توهمات روشنفکر مآبانه‌ی عده‌ای فرصت طلب بود، به ناگاه شکافی عمیق میان طبقه‌های مختلف اجتماع به وجود آمد و فاجعه‌آمیز‌تر آن که به واسطه‌ی وجود فضای رشد سریع (و یک شَبِ‌یِ) اقتصادی، موجبات التقاط شُک‌گونه‌ی فرهنگیِ ناشی از گذار فیزیکیِ (نه فکری) تعداد زیادی افراد از طبقه‌ی متوسط به طبقه‌ی بالاتر فراهم گردید بی آن که تدابیر و اقتضائات لازم برای این قبیل جابجایی‌ها لحاظ شده باشد. تداوم آن به تسریع پلاریزه شدن جامعه و تفکیک آن به دو طیف سرمایه‌دار و محروم انجامید و توازن معقول و طبیعی طبقات اجتماعی بر هم خورد و در این میان نگاه احساسی و عدم تبیین دقیق مفهوم عدالت اجتماعی و برخورد شعار گونه و انقلابی با مقوله‌ی طبیعی و اجتناب ناپذیر طبقه‌بندی‌های اجتماعی امکان واکاوی علمیِ ضرورت‌ها و چرایی‌های چنین موضوعاتی و نیز بکارگیری ابزار کنترل و تنظیم عقلانی آن‌ها را در عمل منتفی نمود.

در برهه‌های مختلف تاریخی طبقه بندی‌های اجتماعی فارغ از نوع اجرا و به رغم برخی انتقادات این نقطه‌ی قوت را داشت که هر طبقه‌ای به لحاظ "فرهنگی" از "اصالت"‌ی خاص خود برخوردار بود و آرزوها، خواسته‌ها و به طور کلی نوع نگاه افراد جامعه به مسائل پیرامون نسبتی تعریف شده با طبقه‌ی اجتماعی آن‌ها داشت. از این روی نظم اجتماعی در هر طبقه‌ای به صورت خودجوش و مکانیزه اعمال و مراعات می‌شد. گذر از هر طبقه به طبقه‌ی بالاتر نیز بر قواعد و سازوکاری مشخص استوار بود و ضمنا هر طبقه‌ای به لحاظ فکری بالغ شده و براحتی افراد جدید را در خود هضم و به تعادل می‌رساند. مضاف بر آن، شرایط اجتماعی حاکم اساسا ضرورتی برای گذار از یک طبقه به طبقه‌ی دیگر ایجاب نمی‌نمود و افراد از آنچه دست تقدیر برایشان رقم زده بود با رضایتی باطنی، رویی گشاده و آغوشی باز استقبال می‌کردند. به علاوه انتساب طبقه برای هر یک از افراد جامعه مبتنی بر چارچوب‌هایی کلاسیک و کاملا تعریف شده‌ بود و در این میان اتفاقا شاخص‌های فرهنگی و التزام به مناسبات، آیین‌ها و اصولی خاص جزیی  نهادین و بنیادین از پیکره‌ی اجتماعی هر طبقه به شمار می‌آمد و مولفه‌های فرهنگی و مقوله‌های ریشه‌دار مرتبط، علی‌الخصوص جهان بینی به طرز چشمگیری بر دیگر شاخص‌ها به ویژه فاکتورهای اقتصادی برتری داشت.

*ایران و جایگاه اخلاق در مناسبات اجتماعی

در کشور ما، اگر هنر و موسیقی روزگاری جزء مقولات فرهنگیِ "خالص" و "اصیل" تلقی می‌شدند و نقطه‌ی اشتراک، اتصال و حتا همگامی و همکلامی سلایق مختلف بودند، اما در عصر حاضر نه‌ فقط این مقولات، که "اخلاق" نیز، به کالا تبدیل شده‌ و به ارزش مبادله تقلیل یافته‌ است. بنابراین، عرصه‌ی فرهنگی زیر سلطه‌ی همان عقلانیتِ ابزاری‌ای رفته است که عرصه‌ی تولید صنعتی را زیر سلطه‌ی خود دارد. به عبارت دیگر ، فرهنگ رایج امروز حاکم بر فضاهای اجتماعی ایران، فرهنگی القاء شده از سوی سرمایه داری و مبتنی بر "مصرف گرایی" است.

امروزه تکنولوژی و فن آوری صرفا کارکرد تسهیل امور فیزیکی و مناسبات حرفه‌ای ندارد و به طور طبیعی پیامد ظهورفن آوری های نوین، فرهنگ مصرف گرایی رونقی بیش از پیش گرفته و به علاوه رویکرد تجمل گرایانه و فخر فروشانه‌ی حاکم بر نوع مصرف، ساختارها و نظم اجتماعی را مختل و با چالشی جدی مواجه کرده است."بگویید غایت آمال، مطالبات و افتخارات اجتماعی یک جامعه چیست تا بر مبنای آن قضاوت کنیم، آیا جامعه منحط و عقب مانده است یا نه؟!"

غوطه‌وری در ورطه‌ی مصرف لاجرم نیازمند ملزوماتی است و از قضا نکته‌ی اساسی و بحران زای مساله نیز در تدارک همین ملزومات و سرآمد همه‌ی آن‌ها تامین منابع مالی نهفته است.

مقوله‌ی کسب درآمد بالاتر و بهکارگیری الگوهای متعدد (نوکیسه)‌ای که به یکباره به جرگه‌ی سرمایه‌داران پیوستند، موجب انزوای روحیه‌ی اخلاق‌مداری شده و افراد جامعه بی‌آن که درک درستی از معنای کامروایی و خوشبختی داشته باشند کلید حل هر مشکل لاینحلی را در داشتن سرمایه‌ی مادی بالاتر دانسته و حریصانه برای کسب آن چشم بر اخلاقیات بسته و بسیاری از مبانی آن را فدا کردند.

تمرکز جنون‌آمیز و بدون شناخت واقعی از مقتضیات و تبعات سرمایه‌داری در میان طبقه‌ی متوسط جامعه که به دلیل ایجاد فضای واسطه‌گری و دلّالی در اقتصاد، امکان دستیابی به ثروت را یافته بود، موجب گردید اساسا نَفس تولید ثروت و انباشت آن که می‌بایست به سبب فراهم آوردن رفاه در خدمت رشد و بالندگی شاخصه‌های انسانی بشر باشد مورد غفلت قرار گیرد و در خدمت "مصرف‌گرایی"، در نخستین قدم روابط خانوادگی ( و به ویژه تربیت فرزندان) را تحت تاثیر قرار دهد.

ریشه‌ی تمام شتاب زدگی‌ها در عرصه‌های مختلف در "شتاب" بی حد آحاد مردم برای رسیدن به "ثروت" نهفته است. از این روی رواج فضای بی‌اعتمادی و ریاکاری در جامعه، بی توجهی به ارکان خانواده و تربیت فرزندان، فسادهای اقتصادی و اجتماعی و بسیاری از معضلات شناخته شده‌ی کنونی، پیامدهای جهت‌گیری‌های اشتباه فرهنگی از سوی "افراد" جامعه هستند.

ناگفته پیداست مادامی که سطحی نگری موجب فرافکنی و تلاش برای بدست آوردن موقعیت‌هایی می شود که شایستگی آن را نداریم، تا زمانی که رویه ی عادی سازی امور قبیح غیر اخلاقی آیینی طبیعی در کشور باشد، داشتن تکنولوژی های لوکس، سرمایه‌های اقتصادی غنی و روابط سیاسی مستحکم در وهله‌ی اول در حد رویایی زیبا خواهند بود و به فرض اکتساب نمی توانند مایه ی خوشبختی و تعالی باشند.

مهدی آقابالی

انتهای پیام/


نمایش نظرات
 




ارسال نظرات






 
 
درباره ما تماس با ما
طراحی و اجرا