اخبار
کد خبر : 10515 ۱۳۹۹/۰۴/۲۸   ۲۱:۲۴:۱۷

دیدگاه؛
زن بودن يا نبودن؛ مسئله این است؟!

 

زهره اسكندری/ اين روزها ويديويي در شبكه هاي اجتماعي دست به دست مي شود. خانمي كه خود را دكتر روانشناس معرفي كرده اند، كارگاهي به اصطلاح آموزشي به راه انداخته است تا به زنان و دختران جوان فنون زنانگي از نوع اغواگري و دلبري بياموزد به اميد آن كه خورشيد سعادت در افق زندگي ايشان نيز بتابد و از قافله ي زنان موفق عقب نمانند .

هزينه ي كارگاه را نمي دانم همين طور انگيزه ي واقعي شركت كنندگان را ....

بي شك همه به دنبال خوشبختي آمده اند تا فنونش را بياموزند، بدون آن كه تعريف دقيقي از خوشبختي نزد ايشان باشد .

كدام جريان اجتماعي، فرهنگي، سياسي و ... آن ها را به اين سمت سوق داده است، به واقع نمي دانم زيرا كه نه روانشناسم و نه جامعه شناس و نه قانون گذار، اما به عنوان يك زن، يك معلم و يك شهروند از خود مي پرسم .

_ تعريف ايشان از زن چيست؟ هنوز اين زنان و مردان در اقليت هستند و بسيار زنان و مردان شرافتمندي هستند كه انسانيت را ارج مي نهند .

_مرد كيست؟

_ زن واقعي چه كسي است؟

_زن موفق چه كسي است؟

_اصلا جايگاه زن كجاست و آيا اساسا جايگاهي هم به دور از شعار دارد؟

و ده ها سوال بي جواب ديگر ... بله ده ها سوال بي جواب  !

به طور قطع از زماني كه نگاه هاي انساني در سبك مدرن از زنان و مردان برداشته شد و تمام نگاه ها جنسيتي شد همه ي مسايل را  تحت الشعاع قرار داد. زنان و مردان همه سوداگر شدند، عشق به حراج گذاشته شد و مهرباني و انصاف و راستگويي گم شد، هركس كه گران تر فروخت برنده شد و هر كس كه از قافله عقب ماند باخت .

دروغ فضيلت شد و راست گويي سادگي .

امّا چرا؟! ايراد كجاست؟ سنگ محك اين معامله چيست؟ عيار آدم ها چقدر است؟

مگر نه اين كه همه ي ما انسانيم ؟! توازن آفرينش به هم خورد ... بله بهم خورد، خيلي هم به هم خورد. مردان شرافت و مردانگي را به حراج گذاشتند و زنان مهرباني و عشق را تساوي حقوق مرد و زن به مسلخ رفت و پيكار آغاز شد. زنان و مردان به مصاف هم رفتند مردانگي و زنانگي در تقابل باهم كنار هم بودن يادشان رفت  .

قانون مردان را ظاهرا پشتيبان شد و زنان را رها كرد، در نتيجه زنان براي بقا دو دسته شدند :

دسته ي اول؛ زناني افسونگر و طناز كه يا خود رموز را مي دانستند و يا در محضر استادان آموختند و يا بهتر بگويم مي آموزند .

دسته ي دوم؛ زناني خشن و مردانه كه نه تنها چندين گام از مردان جلوتر افتادند، هيچ؛ گوي سبقت را  نيز از ايشان ربودند و امّا مورد آخر را در مدارس و دبيرستان ها و حتي اداره هايي كه توسط زنان اداره و مديريت مي شوند آشكارا مي بينيم؛ درصد خشونت و سخت گيري به مراتب بالاتر از مدارسي است كه توسط مردان اداره مي شوند !

روح زنانه پژمرد و زنانگي كم رنگ شد، گويي رسالت اين زنان چنين است تا به زيردستان فرمانروايي كنند و به همگان با صداي بلند اعلام كنند قرار است چنان دختراني بپرورند كه در ميدان جنگ زندگي بازنده نباشند؛ به ايشان گفته شده است مردان خطرناكند، هوسرانند، از شما سو استفاده مي كنند. عشق براي كتاب هاست. كلمه ي دوستت دارم نبايد بر زبان آورده شود. مرد خوب براي عشقش هر كاري بايد بكند و چه و چه .... گويا قرار است براي نبردي نابرابر آمده شوند .

اگر قانون رهايش كرده باكي نيست خودش يك تنه بايد بتواند آستين بالا بزند. چكمه آهنين بپوشد از پله هاي دادگاه و مراكز قضايي بالا برود، مهريه اش را به اجرا بگذارد، مردش را تعقيب و گريز كند، دستبند بزند به زندان بياندازد و اين گونه تسويه حساب بكند و اگر به موقع عمل كرده باشد پيروز ميدان باشد و حالا با پولي كه خودش مي گويد حقش بوده است ماشيني بخرد و سپرده اي بگذارد و لباسي از نوع مارك دار بپوشد و جهان را به زير پايش آورد .

اين بار آمده است آماده و زره پوشيده به كلاس هاي افسونگري برود تا با  لطايف الحيل عشق را به زور خريداري كند غافل از آن كه "عشق آمدني بود نه آموختني"، مردي را به دام بيندازد و انتقام سختي به نيابت از تمام زنان هم قبيله اش از مرد بيچاره اي كه او هم احتمالا به طمعي آمده است و يا اصلا روحش هم خبر ندارد، بستاند .

خوشبختانه هنوز اين زنان و مردان در اقليت هستند و بسيار زنان و مردان شرافتمندي هستند كه انسانيت را ارج مي نهند و عشق و مهر را قدر مي دانند .

متاسفانه نيك مردان بسياري نيز قرباني شده اند و شيرازه ي زندگيشان به دليل رقابت نابرابر از هم پاشيده شده است .

حال سوال اينجاست چه بايد كرد؟ ريشه ي مشكل كجاست؟

چه كسان و يا نهادهايي مي توانند پا در عرصه گذارند چاره ي درد كنند؟

بي شك نقش آموزش و پرورش را نمي توان ناديده گرفت. اين نهاد با تدابير درست و دعوت از متخصصان كارآزموده، با برگزاري كارگاه هاي حرمت نفس، عزت نفس، اصول كرامت انساني و ...  در جهت آگاهي بخشي و دانش افزايي دختران و پسران با برنامه  ريزي دقيق و چشم انداز بلندمدت در اين مهم بكوشد .

قطعا نهاد قانون گذاري هم مي باید با تدوين قوانين جديد در مقوله ي ازدواج و طلاق و مهريه و حق حضانت و ... از زنان و مردان حمايت كند و به تجارت سوداگران پايان دهد .

اقتصاد خود مقوله بسيار مهم ديگري است كه اصل و پايه ي همه ي سعادت ها و شقاوت ها است كه نياز به تدابير و سياست كلان دارد.

نكات دقيق و ظرايف بسيار است كه در اين مقال نمي گنجد كه اگر هر چه زودتر چاره اي انديشيده نشود اين غده ي چركين كه اين گونه روح زنان و مردان ما را آلوده است فراگير خواهد شد .

بي شك حرف ها اولين بار نيست كه گفته مي شوند و به طور قطع آخرين بار هم نخواهد بود. تحقق شان بيشتر به خيال و رويا و آرزو مي ماند تا واقعيت. به هر حال آدمي با اميد زنده است و تا نفس هست هزار آرزو در دل .

انتهای پیام/


نمایش نظرات
 




ارسال نظرات






 
 
درباره ما تماس با ما
طراحی و اجرا